کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دائمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دائمی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دائم) [عربی. فارسی] dā'emi پیوسته؛ همیشگی.
-
جستوجو در متن
-
مستدیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostadim دائمی؛ پایدار.
-
همیشگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hamišegi دائمی؛ بهطور مداوم.
-
خالد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xāled پاینده؛ جاوید؛ جاودان؛ همیشگی؛ دائمی.
-
مستمری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به مستمر) [عربی. فارسی] mostame(a)rri حقوق و مواجب دائمی و همیشگی؛ ماهیانه.
-
مستمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مستمِرّ] mostame(a)r[r] ۱. دائم؛ همیشه؛ پیوسته.۲. دائمی و همیشگی.
-
توچال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) to[w]čāl یخچال طبیعی که در کوهها و مکانهای مرتفع و درههایی که دارای برفهای دائمی و در معرض وزش بادهای سرد هستند تشکیل میشود.
-
یخچال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yaxčāl ۱. [منسوخ] گودال بسیاربزرگ سرپوشیده در زمین که در فصل زمستان در آنجا یخ انبار میکنند و برای تابستان نگه میدارند.۲. صندوق فلزی یا چوبی که میوه یا خوراکیهای دیگر را در آن کنار یخ میگذارند تا سرد شود؛ یخدان.۳. دستگاهی صندوقمانند بهاند...
-
صیغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: صیغَة] siqe ۱. نکاح موقت.۲. (اسم، صفت) [مجاز] زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید؛ زن غیردائمی؛ زن موقتی؛ مُتعه.۳. (اسم) (ادبی) در دستور زبان، هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود: ...