کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دائما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دائما
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] dā'eman همیشه؛ پیوسته؛ همهوقت.
-
جستوجو در متن
-
مرتب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] morattab ۱. آنچه اجزای آن در جای خود گذاشته شده؛ بانظم.۲. (قید) دائماً؛ همیشه.۳. منسجم؛ استوار.۴. (اسم، صفت) [قدیمی] آنکه راتبه و مواجب میگرفته است.〈 مرتب کردن (ساختن): (مصدر متعدی) نظموترتیب دادن.
-
دور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] do[w]r ۱. گردیدن گرد چیزی؛ حرکت کردن و گردش کردن چیزی پیرامون چیز دیگر.۲. (اسم) [جمع: ادوار] گردش.۳. (اسم) گردش سال.۴. (اسم) عصر و زمان؛ روزگار.〈 دور برداشتن: (مصدر لازم) سرعت گرفتن؛ سرعت پیدا کردن؛ تند شدن.〈 دور زدن: (مصد...