کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیمه ٔ بزرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خیمه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] xeymegāh جایی که در آن یک یا چند خیمه برپا کردهاند.
-
خیمه شب بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (هنر) xeymešabbāzi در نمایش، نوعی بازی و نمایش که عروسکها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی بهوسیلۀ سیم یا نخ به حرکت میآورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آنها حرف میزند (میزنند).
-
جستوجو در متن
-
کندلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] ka(o)ndolān ۱. نوعی خیمه؛ خیمۀ بزرگ.۲. خیمهای که جلو درگاه پادشاهان برپا میکردند.
-
هواری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] havāri خیمۀ بزرگ؛ بارگاه؛ خرگاه.
-
سراپرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sarāparde ۱. بارگاه.۲. خیمۀ بزرگ.۳. پردۀ بزرگ که به جای دیوار دور خیمه بکشند. * پردهسرای.〈 سراپردهٴ کحلی: [قدیمی، مجاز]۱. آسمان.۲. ابر سیاه.
-
شش طاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم)[فارسی. معرب] (ریاضی) [قدیمی] šeštāq خیمۀ بزرگ ششگوشه؛ نوعی خیمه؛ سراپرده؛ ششخان: ◻︎ فلان ششطاق دیبا را برون بر / بزن با طاق این ایوان برابر (نظامی۲: ۲۵۷).
-
مظله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مظلَّة، جمع: مظالّ] [قدیمی] ma(e)zalle ۱. چادر بزرگ؛ خیمه.۲. سایهبان.۳. چتر.
-
تتق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] totoq خیمه، سراپرده، یا چادر بزرگ: ◻︎ وآن تتقهای گوهرآموده / چرمهای دباغتآلوده (نظامی۴: ۶۸۵).
-
خرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خرگه› [قدیمی] xargāh خیمۀ بزرگ؛ سراپرده.〈 خرگاه زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] خیمه زدن.〈 خرگاه سبز (مینا، گردان): [قدیمی، مجاز] آسمان.
-
چهارآیین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ča(ā)hār[']āy(')in ۱. چهارمذهب؛ چهارمذهب اهل سنت شامل حنفی، مالکی، شافعی، و حنبلی.۲. خیمۀ بزرگ چهارگوشه.
-
خرپشته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xarpošte ۱. اتاق کوچکی در پشتبام که آن را به راهپله متصل میکند.۲. پشتۀ بزرگ؛ تپه.۳. [قدیمی] طاق: ◻︎ ز خرپشتهٴ آسمان برگذشت / زمین و زمان را ورق درنَوشت (نظامی۵: ۷۵۱).۴. [قدیمی] خیمه.۵. [قدیمی] نوعی جوشن: ◻︎ بٲسش، چو نسج عنکبوت کُند روی / جوش...
-
نوبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نوبة] ‹نوبه› no[w]bat ۱. وقت چیزی یا کاری؛ فرصت.۲. بار؛ دفعه؛ کرت؛ مرتبه: ◻︎ به روزی دو نوبت برآرای خوان / سران سپه را یکایک بخوان (نظامی۵: ۱۰۹۳).۳. [قدیمی] دوران؛ زمان.۴. [قدیمی] امری که دارای نظموترتیب باشد.۵. [قدیمی] قراول؛ کشیک.۶. [...
-
چادر
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: čādar (اسم) [سنسکریت] čādor ۱. بالاپوشی که زنان مسلمان روی سر میاندازند و تمام اندام آنها را میپوشاند: ◻︎ بس قامت خوش که زیر چادر باشد / چون باز کنی مادر مادر باشد (سعدی: ۱۷۷).۲. سرپناهی موقتی که با پارچه یا وسایل دیگر برای درامان ماندن ...