کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیمه زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خیمه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] xeymegāh جایی که در آن یک یا چند خیمه برپا کردهاند.
-
خیمه شب بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (هنر) xeymešabbāzi در نمایش، نوعی بازی و نمایش که عروسکها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی بهوسیلۀ سیم یا نخ به حرکت میآورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آنها حرف میزند (میزنند).
-
جستوجو در متن
-
خرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خرگه› [قدیمی] xargāh خیمۀ بزرگ؛ سراپرده.〈 خرگاه زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] خیمه زدن.〈 خرگاه سبز (مینا، گردان): [قدیمی، مجاز] آسمان.
-
کله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کلَّة، جمع: کلَل و کلاّت] [قدیمی] kelle ۱. پرده.۲. سراپرده.۳. روپوش.۴. پشهبند.〈 کله بستن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. پرده کشیدن.۲. خیمه بستن؛ خیمه زدن: ◻︎ درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی۲: ۱۵۶)، ◻︎ میدمد صبح و...
-
تیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tirak ۱. [مصغرِ تیر] [قدیمی] تیر کوچک: ◻︎ چه چیز است آن رونده تیرکِ خُرد / چه چیز است آن پَلالَک تیغ بُران (رودکی۱: ۱۲۰).۲. جهش خون از رگ یا آب از سرنگ، سوراخ مشک، و مانندِ آن.۳. ‹دیرک› ستونی که در وسط چادر یا سراپرده برپا میشود و چادر بر روی ...