کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیمه در خرابی زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دق الباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] daqqolbāb کوبیدن در؛ کوبه بر در زدن.
-
بر٢
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bor = 〈 بُر زدن〈 بر زدن: (مصدر متعدی) در بازی ورق، بر هم زدن و درهم کردن ورقها قبل از شروع به بازی.
-
صفق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] safq [قدیمی]۱. با دست به کسی زدن چنان که صدایش شنیده شود.۲. دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت.۳. دست بر دست زدن.
-
زن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ زدن) zan ۱. = زدن۲. زننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پنبهزن، خشتزن، دفزن، راهزن، شمشیرزن، لگدزن.
-
یاتاقان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] yātāqān حلقۀ فلزی در اتومبیل که میله در داخل آن حرکت میکند.〈 یاتاقان زدن: آسیب دیدن یاتاقانهای خودرو بر اثر نرسیدن روغن.〈 یاتاقان سوزاندن: = 〈 یاتاقان زدن
-
بشکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) ‹بشک› beškan فشار دادن همراه با حرکت سریع انگشتان دست به هم برای ایجاد صدا در هنگام شادی.〈 بشکنبشکن: [مجاز]۱. جوشوخروش؛ هنگامه.۲. بشکن زدن هنگام رقص و طرب.〈 بشکن زدن: (مصدر لازم) بههم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب.
-
پشتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) poštak ۱. (ورزش) حرکت معلق زدن در آب یا روی زمین.۲. ‹پستک› [قدیمی] جامۀ کوتاه و نیمتنۀ نمدی که سابقاً بعضی از سوارکاران و تفنگداران میپوشیدند.〈 پشتک زدن: (مصدر لازم) معلقوارو زدن در آب یا روی زمین.
-
کف زنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] kafzanān در حال کف زدن.
-
درایان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [قدیمی] darāyān در حال حرف زدن؛ دراینده؛ گوینده.
-
گاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gāz ۱. فروبردن دندان در چیزی.۲. آلتی دوشاخه که با آن میخ را از چیزی بیرون میکشند؛ انبر؛ گازانبر: ◻︎ تو که در بند حرصوآز شدی / همچو زر در دهان گاز شدی (سنائی۱: ۴۴۰).〈 گاز زدن: (مصدر متعدی) دندان زدن؛ دندان به چیزی فروبردن.〈 گاز ...
-
قاشق زنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] qāšoqzani عملی که بعضی از زنان در شب چهارشنبهسوری برای رسیدن به مراد انجام میدهند و بهطور ناشناس به در خانۀ همسایه میروند و با زدن قاشق به کاسه یا به در خانه چیزی طلب میکنند و صاحب خانه مقداری مواد خوراکی در ظرف او میر...
-
چنبک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] čombak نوعی نشستن که دو کف پا بر زمین و زانوها در بغل باشد؛ چمباتمه.〈 چنبک زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] سرپا نشستن؛ چمباتمه زدن.
-
گیراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹گیرانیدن› [مجاز] girāndan ۱. آتش روشن کردن.۲. آتش در چیزی زدن.
-
عصازنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] 'asāzanān در حال رفتن و عصا بر زمین زدن.
-
سوزن کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) suzankāri سوزن زدن به پارچه؛ نقشونگار انداختن در پارچه بهوسیلۀ سوزن؛ ریزدوزی.