کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خیچ› xiš ۱. (کشاورزی) آلتی برای شخم زدن زمین که به تراکتور یا گردن گاو بسته میشود؛ گاوآهن.۲. (اسم مصدر) [مجاز] شخم زدن.
-
خیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: کیش] ‹کیش› [قدیمی] xiš ۱. نوعی پارچۀ کتان.۲. پردهای که از این نوع پارچه تهیه میشد.۳. = خیشخانه
-
واژههای مشابه
-
خیش خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [قدیمی] xišxāne خانهای که در آن پردههای کتان میآویختند و برای خنک شدن هوا آنها را مرطوب میکردند؛ خانۀ تابستانی.
-
جستوجو در متن
-
کیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kiš نوعی پارچه از جنس کتان؛ خیش.
-
ایمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ایمر› [قدیمی] 'aymad آهن سرتیزی که بر چوب گاوآهن نصب کنند و با آن زمین را شیار کنند؛ گاوآهن؛ خیش.
-
گاوآهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) gāv[']āhan آلتی با تیغۀ سنگین که سر آن را به گردن گاو میبندند و با آن زمین را شخم میزنند؛ خیش؛ خیج؛ آهنجفت؛ آهنشیار.
-
فرخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُغدی، مٲخوذ از سنسکریت] [قدیمی] farxār ۱. دِیر؛ معبد.۲. بتخانه: ◻︎ کافور خواه و بید تر، در خیشخانه باده خور / با ساقی فرخندهفر زاو خانه فرخار آمده (خاقانی: ۳۹۱).