کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیره رای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیره رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xirerāy ۱. خودخواه.۲. بیعقل؛ ابله.۳. خودسر.
-
واژههای مشابه
-
خیره درا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خیرهدرای› [قدیمی] xiredarā یاوهگو.
-
خیره رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خیرهروی› [قدیمی، مجاز] xireru بیشرم.
-
خیره سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خیرسر، خیرهسار› [قدیمی] xiresar خودسر، لجباز، و گستاخ: ◻︎ زود باشد که خیرهسر بینی / به دو پای اوفتاده اندر بند (سعدی: ۱۵۷).
-
خیره کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xirekoš ویژگی کسی که بیهوده و بیسبب مردم را میکشد؛ ستمکار؛ ظالم: ◻︎ جهانسوز و بیرحمت و خیرهکش / ز تلخیش روی جهانی تُرُش (سعدی۱: ۵۶).
-
جستوجو در متن
-
کنیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: کنف] kanif ۱. ظرف سفالی شبیه گلدان که در گهواره قرار داده میشود تا ادرار در آن جمع شود: ◻︎ در چشم دوستان تو گیتی بهشت باد / عالَم به دشمنان تو بر تنگ چون کنیف (قطران: ۱۹۳).۲. (صفت) [قدیمی] بیارزش؛ پست: ◻︎ گردد از رای ناصواب و سخیف...