کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خیره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xire ۱. ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز.۲. (قید) [مجاز] با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی؛ باسرگشتگی؛ باحیرت: ◻︎ ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱: ۴۹).۳. خیرهکننده.۴. [قدیمی] بیسبب؛ بهبیهودگی: ◻︎ هر ک...
-
خیره درا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خیرهدرای› [قدیمی] xiredarā یاوهگو.
-
خیره رای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xirerāy ۱. خودخواه.۲. بیعقل؛ ابله.۳. خودسر.
-
خیره رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خیرهروی› [قدیمی، مجاز] xireru بیشرم.
-
خیره سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خیرسر، خیرهسار› [قدیمی] xiresar خودسر، لجباز، و گستاخ: ◻︎ زود باشد که خیرهسر بینی / به دو پای اوفتاده اندر بند (سعدی: ۱۵۷).
-
خیره کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xirekoš ویژگی کسی که بیهوده و بیسبب مردم را میکشد؛ ستمکار؛ ظالم: ◻︎ جهانسوز و بیرحمت و خیرهکش / ز تلخیش روی جهانی تُرُش (سعدی۱: ۵۶).
-
واژههای همآوا
-
خیرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خَیرَة] [قدیمی] xeyrat نیکی؛ نیکویی.
-
جستوجو در متن
-
زکاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ژکاره› [قدیمی] zakāre خیره؛ خیرهسر؛ ستیزهکار؛ لجوج.
-
خطفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خطفَة] [قدیمی] xatfe خیره کردن چشم بهوسیلۀ برق.
-
خاطف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xātef درخشندگی خیرهکننده.
-
دیوانه سار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دیوانهسر› [قدیمی] divānesār خیرهسر؛ خودسر؛ بیعقل.
-
مطلق العنان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [مجاز] motlaqol'enān خودکامه؛ خودسر؛ خیرهسر.
-
خیرگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xiregi ۱. خیره بودن: خیرگی چشم.۲. گستاخی؛ بیشرمی.۳. لجبازی؛ [قدیمی] خیرهسری.