کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خَیال] xiyāl ۱. صورتی که در خواب یا بیداری به ذهن آید؛ پندار؛ گمان؛ وهم.۲. نیرویی که بهوسیلۀ آن صورتهایی که در زمانی دیده شده در ذهن تجدید و احیا میشود.
-
واژههای مشابه
-
بی خیال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bixiyāl ۱. بیفکر؛ بیاندیشه.۲. بیغم.
-
پریشان خیال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] parišānxiyāl پریشانحواس؛ پریشانفکر؛ پراکندهفکر.
-
هردم خیال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] hardamxiyāl آنکه هردم فکر و خیال تازه به سرش بزند؛ مردد؛ نااستوار.
-
خیال اندیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] xiyāl[']andiš = خیالباف
-
خیال باف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] xiyālbāf کسی که همواره در عالم خیال سِیر میکند و هر کاری را در عالم خیال انجام میدهد و به مرحلۀ عمل نمیرساند.
-
جستوجو در متن
-
متخیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motaxayyal خیالشده.
-
مخیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] moxayyel ۱. آنکه خیال میکند؛ خیالکننده.۲. [مجاز] آنکه تهمت میزند.
-
بال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] bāl خاطر؛ خیال.
-
متصور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَصوّر] mote(a)savver کسی که صورت چیزی را در خیال خود مجسم میکند.
-
پندارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pendārande گمانبرنده؛ خیالکننده.
-
پنداره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pendāre پندار؛ خیال؛ گمان.
-
هپروت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی به سیاق عربی] [عامیانه] haparut عالم وهم، خیال، و پندار.