کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خیاط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خیاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] xayyāt کسی که به دوختن لباس برای مردم میپردازد.
-
جستوجو در متن
-
خیاطی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] xayyāti ۱. شغل و عمل خیاط؛ دوزندگی.۲. (اسم، صفت نسبی، منسوب به خیاط) خیاطخانه.
-
دوزنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) duzande کسی که چیزی میدوزد؛ خیاط.
-
درزی گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] darzigar درزی؛ خیاط.
-
قیچاچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] [قدیمی] qeyčāči خیاط؛ دوزنده؛ درزی.
-
درزی گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] darzigari خیاطی؛ حرفۀ خیاط.
-
نودران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نودرانه، نواران، نودارانه، نودارانی› [قدیمی] no[w]darān شاگردانه و انعامی که به شاگرد خیاط بدهند.
-
درزی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به درز) [پهلوی: darzik] [قدیمی] darzi کسی که برای مردم لباس میدوزد؛ خیاط؛ جامهدوز.
-
الگو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] 'olgu ۱. شکل چیزی که از کاغذ یا مقوا بریده باشند، مثل الگوی لباس که خیاط از روی آن پارچه را میبرد؛ روبُر؛ نمونه.۲. سرمشق؛ نمونه.