کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خِيَامِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خیام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خَیمَة] [قدیمی] xiyām = خیمه
-
جستوجو در متن
-
منزلگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] manzelgah = منزلگاه: ◻︎ جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست / می خور که چنین فسانهها کوته نیست (خیام: ۷۳).
-
کارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ کار] kārak کار کوچک: ◻︎ چون کارک او نظام گیرد روزی / ناگه اجل از کمین درآید که منم (خیام: ۹۸).
-
باز
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) bāz مکرراً؛ ازنو؛ دوباره (در ترکیب با افعال): بازآوردن، بازایستادن، بازپرسیدن، بازدادن، بازگرفتن، بازگفتن، بازیافتن، ◻︎ پس بر سر این دوراههٴ آز و نیاز / تا هیچ نمانی که نمیآیی باز (خیام: ۹۲).
-
به واجب
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] ‹بهواجبی› [قدیمی] bevājeb ۱. بهطور واجب و لازم.۲. چنانکهباید: ◻︎ من ذات تو را بهواجبی کی دانم / دانندۀ ذات تو بهجز ذات تو نیست (منسوب به خیام: لغتنامه: واجب).
-
ناآمده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹نیامده› [قدیمی] nā'āmade ۱. اتفاقنیفتاده؛ رخنداده.۲. (اسم، صفت فاعلی) آنکه هنوز به وجود نیامده؛ متولدنشده: ◻︎ ناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه میکشیم نآیند دگر (خیام: ۹۰).
-
کو کو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kuku ۱. (زیستشناسی) = فاخته۲. آواز فاخته: ◻︎ آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو / بر درگهِ او شهان نهادندی رو ـ دیدیم که بر کنگرهاش فاختهای / بنشسته همیگفت که کوکو کوکو (خیام: ۱۰۲).
-
کالبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] kālbo(a)d ۱. طرحی که چیزی در آن شکل میگیرد؛ قالب؛ تن؛ بدن.۲. [قدیمی] قالبی برای ساختن خشت و آجر: ◻︎ از تن چو برفت جان پاک من و تو / خشتی دو نهند بر مغاک من و تو ـ و آنگاه برای خشت گور دگران / در کالبدی کشند خاک من و تو (خیام:...
-
طربناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] tarabnāk ١. نشاطآور: ◻︎ خیز و در کاسهٴ زر آب طربناک انداز / پیشتر زآنکه شود کاسهٴ سر خاکانداز (حافظ: ۵۳۳).٢. [قدیمی] شادمان؛ خوشحال؛ بانشاط: ◻︎ بنگر ز صبا دامن گل چاک شده / بلبل ز جمال گل طربناک شده (خیام: ۱۰۳).
-
فاخته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فاخِتَه] fāxte ۱. (زیستشناسی) پرندهای خاکیرنگ، کوچکتر از کبوتر، با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج، و سستی اعضا مفید است؛ کالنجه؛ کوکو؛ قمری: ◻︎ آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو / بر درگه آن شهان نهادندی رو ـ دیدیم که بر ک...
-
فانوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی، جمع: فوانیس] fānus نوعی چراغ محفظهدار و معمولاً نفتسوز و قابل حمل.〈 فانوس خیال: ‹فانوس خیالی› [قدیمی] نوعی چراغ که در جلو آن اشیایی نگه میداشتند تا تصویر آنها بر روی پرده بیفتد؛ فانوس خیالانگیز؛ فانوس گردان: ◻︎ این چرخ فلک ک...
-
جناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) jenās در بدیع، آوردن دو یا چند کلمه که در تلفظ شبیه هم یا همجنس اما در معنی مختلف باشد، مانندِ کلمۀ «نای» در این شعر: چون نای بینوایم از این نای بینوا / شادی ندید هیچکس از نای بینوا (مسعودسعد: ۳۱). نای اول آلت موسیقی و نای ...
-
سبزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sabze ۱. گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد؛ گیاه نورسته؛ گیاه تازهروییده: ◻︎ این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام: ۶۷).۲. چمن: ◻︎ رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ...