کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خَندق بلا ،هندق بلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خندق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: خندک، جمع: خَنادق] ‹کندک› xandaq گودال عریض و عمیقی که برای جلوگیری از حملۀ دشمن یا برگرداندن سیل گرداگرد شهر یا قلعه حفر میکردند.
-
جستوجو در متن
-
معوذ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'avvez آنچه بلا را دفع میکند؛ دفعکنندۀ بلا.
-
بلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بلاء] balā ۱. غم؛ اندوه.۲. رنج.۳. گرفتاری.۴. (اسم مصدر) آزمودن در خیر یا شر؛ آزمایش در نعمت یا محنت.
-
بلا
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [عربی] belā کلمۀ نفی؛ بی؛ بدونِ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بلاتشبیه، بلاشبهه، بلاشک، بلاعوض. Δ استعمال آن تنها بر سر اسم یا مصدر عربی صحیح است.
-
محنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: محنة، جمع: محن] mehnat بلا؛ سختی؛ رنج.
-
متفجع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motafajje' دردمند از سختی و بلا؛ مصیبتزده.
-
حین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hayn ۱. هلاک؛ مرگ.۲. بلا؛ محنت.
-
نازله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نازلَة، جمع: نوازل] [قدیمی] nāzele بلا؛ مصیبت.
-
مصیبت زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] mosibatzadegi ماتمزدگی؛ در رنج و بلا بودن.
-
رزیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رزیَّة، جمع: رَزایا] ‹رزیئه› [قدیمی] raziy[y]e مصیبت عظیم؛ آسیب و بلا.
-
نایبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نائِبة، جمع: نَوائب] [قدیمی] nāy(')ebe حادثه؛ بلا؛ مصیبت.
-
آفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: آفة، جمع: آفات] 'āfat ۱. بلا؛ زیان.۲. هر چیزی که مایۀ تباهی، فساد، و زیان شود.
-
ابتلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ابتلاء] 'ebtelā ۱. در بلا افتادن؛ دچار شدن به بیماری.۲. (اسم) گرفتاری؛ رنج؛ سختی.
-
برجاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] borjās هدف؛ نشانۀ تیر؛ آماجگاه: ◻︎ کسان مرد راه خدا بودهاند / که برجاس تیر بلا بودهاند (سعدی۱: ۲۹۰).