کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خيمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خَیمَة، جمع: خیام و خیم] xeyme = چادر〈 خیمه زدن: (مصدر لازم)۱. برپا کردن خیمه.۲. [مجاز] اقامت کردن.
-
خیمه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] xeymegāh جایی که در آن یک یا چند خیمه برپا کردهاند.
-
خیمه شب بازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [عربی. فارسی] (هنر) xeymešabbāzi در نمایش، نوعی بازی و نمایش که عروسکها را از پشت پرده یا خیمۀ کوچکی بهوسیلۀ سیم یا نخ به حرکت میآورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آنها حرف میزند (میزنند).
-
جستوجو در متن
-
مخیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] moxayyam جایی که در آن خیمه برپا کرده باشند؛ خیمهگاه.
-
کندلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] ka(o)ndolān ۱. نوعی خیمه؛ خیمۀ بزرگ.۲. خیمهای که جلو درگاه پادشاهان برپا میکردند.
-
تنبو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tambu نوعی خیمه.
-
خیام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خَیمَة] [قدیمی] xiyām = خیمه
-
خیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خَیمَة] [قدیمی] xiyam = خیمه
-
ستاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ستارَة، جمع: سَتائِر] [قدیمی] setāre نوعی خیمه.
-
جاتاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jātāq تختهای گرد و سوراخدار که بر سر ستون خیمه گذاشته میشود؛ کلیجۀ خیمه؛ بادریسه.
-
افراس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'afrās خیمه؛ خرگاه.
-
کیانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کُیان) [قدیمی] koyāni مانند خیمه؛ گنبدی؛ مدور.
-
فسطاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] fostāt خیمه؛ خرگاه؛ سراپرده.
-
پرده بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] pardebāzi خیمهشببازی.