کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوی کرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اهریمن خوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹اهرمنخوی› [قدیمی] 'ahrimanxuy ۱. کسی که دارای خوی اهرمنی باشد.۲. [مجاز] بدخو.
-
جستوجو در متن
-
عرق کرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'araqkarde خویکرده؛ آنکه عرق از پوست بدنش جاری شده.
-
پشیمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: pašēmān] ‹پشیم› pašimān کسی که از کاری که کرده شرمگین و ناخشنود باشد و نخواهد آن کار را تکرار کند: ◻︎ پشیمان شد از کرده و خوی زشت / بفرمود بر سنگ گورش نبشت (سعدی۳: ۴۹۸).