کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خون گرفتن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کم خون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (پزشکی) kamxun کسی که مبتلا به کمخونی است.
-
دل خون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] delxun خونیندل؛ دلافگار؛ آزردهدل؛ اندوهگین.
-
خون آشام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xun[']āšām = خونخوار
-
خون آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خونآلوده› xun[']ālud آغشته به خون.
-
خون خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خونخواره› xunxār ۱. خورندۀ خون؛ خونآشام: خفاش خونخوار.۲. [مجاز] بسیار سنگدل و ستمکار.۳. [مجاز] وحشی.۴. [قدیمی، مجاز] خونریز.
-
خون خواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xunxāri ۱. خونخوار بودن؛ خونآشامی.۲. [مجاز] ستمکاری.۳. [مجاز] وحشیگری.۴. [قدیمی، مجاز] خونریزی.
-
خون خواهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] xunxāhi به انتقام خون کسی که کشته شده قاتل او را کشتن یا خواهان مجازات او شدن.
-
خون ریز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xunriz ۱. ریزندۀ خون.۲. [مجاز] قاتل و بیرحم.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] خونریزی.
-
خون سرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xunsard ۱. [مقابلِ خونگرم] (زیستشناسی)۲. [عامیانه، مجاز] ویژگی کسی که زود خشمگین نمیشود؛ بردبار؛ متین؛ آرام.
-
خون سردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xunsardi ۱. (زیستشناسی) خونسرد بودن.۲. [عامیانه، مجاز] بردباری؛ متانت.۳. [عامیانه، مجاز] بیتفاوتی.
-
خون فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xunfešān ۱. = خونچکان۲. [قدیمی، مجاز] گریان.
-
خون گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xungir حجّام؛ رگزن.
-
جستوجو در متن
-
فصد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] fasd رگ زدن و خون گرفتن از ورید.
-
حجامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حجامة] (پزشکی) he(a)jāmat خون گرفتن از بدن؛ از روشهای درمانی در طب سنتی که با شکافتن پوست و خارج کردن خون انجام میشود.