کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خون انگور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خون سرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xunsard ۱. [مقابلِ خونگرم] (زیستشناسی)۲. [عامیانه، مجاز] ویژگی کسی که زود خشمگین نمیشود؛ بردبار؛ متین؛ آرام.
-
خون سردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xunsardi ۱. (زیستشناسی) خونسرد بودن.۲. [عامیانه، مجاز] بردباری؛ متانت.۳. [عامیانه، مجاز] بیتفاوتی.
-
خون فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xunfešān ۱. = خونچکان۲. [قدیمی، مجاز] گریان.
-
خون گرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ خونسرد] xungarm ۱. (زیستشناسی) ویژگی هریک از جانورانی که دمای بدنشان نسبت به دمای محیط تقریباً ثابت است، مانند پستانداران و پرندگان.۲. [عامیانه، مجاز] مهربان و خوشخو.
-
خون گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xungir حجّام؛ رگزن.
-
جستوجو در متن
-
تاجریزی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (زیستشناسی) tājrizi گیاهی علفی و پرشاخه با برگهای پهن و دندانهدار، گلهای سفید و میوههای ریز و سرخرنگ شبیه دانۀ انگور که در طب به کار میرود؛ انگور روباه؛ روباهرزک؛ روباهرزه؛ روباهتربک؛ روسانگروه؛ روسانگرده؛ سکنگور؛ سگنگ...
-
اشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ašk ۱. (زیستشناسی) مایعی که از ترشح غدههای اشکی حاصل میشود و چشم را مرطوب نگه میدارد و در حال گریستن از چشم فرومیریزد؛ سرشک؛ آب چشم.۲. [قدیمی، مجاز] قطره.〈 اشک ابر (سحاب، میغ): [قدیمی، مجاز] باران.〈 اشک تمساح: [مجاز] گریهای...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...