کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خون ریزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xunrizi ۱. (پزشکی) خارج شدن خون از رگ.۲. [مجاز] قتل.〈 خونریزی ماهیانه (ماهانه): (زیستشناسی) ( قاعدگی
-
خون سرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xunsard ۱. [مقابلِ خونگرم] (زیستشناسی)۲. [عامیانه، مجاز] ویژگی کسی که زود خشمگین نمیشود؛ بردبار؛ متین؛ آرام.
-
خون سردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xunsardi ۱. (زیستشناسی) خونسرد بودن.۲. [عامیانه، مجاز] بردباری؛ متانت.۳. [عامیانه، مجاز] بیتفاوتی.
-
خون فشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xunfešān ۱. = خونچکان۲. [قدیمی، مجاز] گریان.
-
خون گرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ خونسرد] xungarm ۱. (زیستشناسی) ویژگی هریک از جانورانی که دمای بدنشان نسبت به دمای محیط تقریباً ثابت است، مانند پستانداران و پرندگان.۲. [عامیانه، مجاز] مهربان و خوشخو.
-
خون گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xungir حجّام؛ رگزن.
-
جستوجو در متن
-
دم الاخوین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] damol'axaveyn = خون 〈 خون سیاوشان
-
نفث الدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nafsoddam خارج شدن خون با اخلاط از ریه؛ خونریزی ریه.
-
چرب خونی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) čarbxuni زیاد شدن چربی خون؛ افزایش چربی خون در بدن؛ لیپمی.
-
ترومبوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: thrombose] (پزشکی) to(e)romboz تشکیل لختۀ خون در قلب یا یکی از رگها و بسته شدن راه خون.
-
مهجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مهجَة] [قدیمی] mohje ۱. خون؛ خون دل.۲. روح؛ روان.
-
هماتوزوئر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hématozoaire] (زیستشناسی) hemātozo'er انگلی که در خون جانداری زندگی کند؛ انگل خون.
-
دم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: دِماء] [قدیمی] dam خون.
-
سفک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] safk ریختن؛ ریختن آب یا خون. Δ بیشتر به معنی خون ریختن استعمال میشود.〈 سفک دماء: [قدیمی] ریختن خونها.
-
فیبرینوژن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: fibrinogène] (زیستشناسی) fibrinožen پروتئین محلول خون که فیبرین از آن حاصل میشود و عامل انعقاد خون است.