کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشه در گلو آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هق هق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت، اسم) ‹هاقهاق، هکهک› [عامیانه] heqheq صدای گریه که در گلو افتد.
-
غرغره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَرغَرَة] ‹غراره› qerqere ۱. گرداندن آب یا مایع دیگر در دهان و گلو برای شستشوی آن.۲. (اسم) (پزشکی) [مجاز] محلولی که برای شستشوی دهان و گلو به کار برود.〈 غرغره کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی)۱. گرداندن آب یا مایع دیگر در دهان و گ...
-
بطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] botr یکی از نقشهای نامطلوب و بد در قاپبازی.〈 بطر آوردن: (مصدر لازم) در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود؛ بد آوردن.
-
بوغمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹بوقمه› (طب قدیم) buqme ۱. برآمدگی در عضو بدن.۲. غده که در گردن یا زیر گلو پیدا شود.
-
هلهله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت، اسم) halhale, helhele ۱. صداهای درهم و هیاهوی مردم در جشن و شادمانی.۲. [قدیمی] صدا را در گلو گرداندن.
-
بلع
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ بلعیدن) [عربی] bal' ۱. = بلعیدن۲. (اسم مصدر) فروبردن غذا در گلو.
-
خروسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) xorusak بیماری التهاب گلو که بیشتر در کودکان شیوع دارد و باعث سرفه و تغییر صدا میشود؛ لارنژیت.
-
غراره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: غَرغَرَة] [قدیمی] qarāre عمل گرداندن آب در دهان برای پاک شدن دهان و گلو؛ غرغره.
-
هکهک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هکه، هکچه، هکک› [قدیمی] hokhok, hakhak ۱. سکسکه.۲. صدای گریه که در گلو افتد.
-
ترجیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarji' ۱. برگردانیدن؛ بازگشت دادن.۲. آواز را در گلو گردانیدن.
-
آور
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آوردن و آوریدن) 'āvar ۱. = آوردن۲. آورنده؛ دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بارآور، سودآور، شرمآور، ننگآور.
-
انجبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از فارسی: انگبار] ‹انگبار› (زیستشناسی) 'anjabār گیاهی علفی از تیرۀ ریواس با ساقههای نازک و گلهای خوشهای سرخرنگ که ساقۀ زیرزمینی آن در طب برای معالجۀ بواسیر، اسهال، درد گلو، ورم لثه، اسکوربوت، و جرب به کار میرود؛ برشیان دا...
-
غرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غرن› [قدیمی] qarang ۱. صدای گریه و ناله: ◻︎ مرا گریستن اندر غم تو آیین گشت / چنانکه هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ (فرخی: ۴۵۳).۲. نوحه.۳. صدایی که هنگام گریستن در گلو میپیچد: ◻︎ به خروش اندرش گرفته غریو / به گلو اندرش بمانده غرنگ (منجیک: شاعران ...
-
نای
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nāy, nāδ] nāy ۱. (زیستشناسی) لولهای غضروفی که از گلو به پایین در جلوی مری واقع شده و هوا را به ششها میرساند؛ گلو؛ حلقوم؛ قصبةالریه.۲. (موسیقی) [قدیمی] یکی از آلات موسیقی که با دهان نواخته میشود؛ نی.〈 نای ترکی: (موسیقی) [قدیمی...
-
سجع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] saj' ۱. سخن با قافیه گفتن.۲. (اسم) [قدیمی] بانگ کبوتر.۳. [جمع: اَسجاع] (ادبی) در بدیع، آوردن کلمات همآهنگ.〈 سجع متوازن: (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی در آخر جملهها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف رَوی، مثل موّاج و نقّاد.&lang...