کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشبو، خوشبو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سمن بر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] samanbar کسی که بدنی لطیف، سفید، و خوشبو دارد.
-
بوی دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buydān ظرفی که در آن عطر و چیزهای خوشبو بگذارند؛ عطردان.
-
لامی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی] [قدیمی] lāmi صمغی زردرنگ و خوشبو که از درختی در هندوستان گرفته میشود.
-
سینرر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cineraire] ‹سینره› (زیستشناسی) sinerer گیاه زینتی دارای برگهای درشت و گلهای زیبا و خوشبو به رنگ آبی یا بنفش که در گلدان میکارند.
-
سرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] (زیستشناسی) seres درختی با برگهای باریک و کوتاه و گلهای زرد خوشبو که برگ، پوست و تخم آن در طب قدیم به کار میرفته؛ درخت زکریا.
-
جین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: gin] jin نوعی نوشابۀ الکلی که از تقطیر دانههای تخمیر شدۀ غلات بهدست میآید و با چیزهای خوشبو از قبیل دانۀ سرو کوهی یا ابهل یا پوست نارنج معطر میشود.
-
ریحان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: رَیاحین] (زیستشناسی) reyhān ۱. از سبزیهای خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگهای درشت بیضی که بهصورت خام خورده میشود؛ اسپرغم؛ اسپرم؛ شاهاسپرغم.۲. [قدیمی] هر گیاه سبز و خوشبو.
-
آزالیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: azalea] (زیستشناسی) 'āzāliyā نوعی درختچۀ سمی، دارای گلهای زنگی یا قیفی، خوشبو و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، یا ارغوانی که در نواحی کوهستانی میروید و بعضی از اقسام آن را در گلدان میکارند.
-
فاغره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فاغرَة] ‹فاخره، فارغه› [قدیمی] fāqere دانهای به اندازۀ نخود که تا نیمۀ آن شکافته و در میان آن دانۀ ریز سیاه و خوشبو قرار دارد. بیشتر در هند و سودان بهدست میآید و در طب به کار میرود. کبابۀ دهنشکافته.
-
سوسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sūsan] (زیستشناسی) susan گیاهی پیازدار از خانوادۀ زنبق، با برگهای باریک و دراز و گلهای زیبا و خوشبو به رنگ زرد، کبود یا سفید که در انواع مختلف وجود دارد.〈 سوسن آزاد: (زیستشناسی) نوعی سوسن که سفیدرنگ است.
-
سیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sēp] ‹سیو› (زیستشناسی) sib ۱. میوهای تقریباً گرد با پوست زرد، قرمز یا سبز، گوشت سفید، خوشبو و خوشطعم که چند نوع است.۲. درختی از تیرۀ گلسرخیان، دارای برگهای بیضی و دندانهدار که شکوفههای سفید و صورتی دارد.
-
جاوشیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گاوشیر، جواشیر، کوشیر› (زیستشناسی) jāvšir ۱. گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار، برگهای شبیه برگ انجیر، و گلهای زرد خوشبو.۲. صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته میشود و برای استرس، استسقا، عسرالبول، و بیماریهای عصبی نافع است.
-
شمامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شمّامَة] šam[m]āme ۱. (زیستشناسی) نوعی خربزه؛ دستنبو.۲. [قدیمی] هرچیز خوشبو که در دست میگیرند و میبویند.۳. [قدیمی] قندیل؛ چراغدان.〈 شمامهٴ کافور: [قدیمی، مجاز]۱. آفتاب.۲. ماه.۳. روشنایی روز.
-
سعتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] sa'tar گیاهی بیابانی، دارای برگهای ریز و گلهای کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار میرود؛ مرزه؛ اوشه؛ اوشن؛ کالونی.
-
سنجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) senjed ۱. درختی کوتاه و خاردار با برگهای شبیه برگ بید، گلهای خوشهای سفید و خوشبو.۲. میوهای کوچک با پوست سرخرنگ و مغز سفید و آردمانند شیرین که یک هستۀ دراز سخت دارد؛ چوبدانه؛ پستانک؛ پستنک.〈 سنجد تلخ: (زیستشناسی) درختی ب...