کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوشا
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) چه خوب. xošā
-
جستوجو در متن
-
طوبی
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] tubā خوشا.
-
بخ بخ
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: بخٍبخٍ] [قدیمی] bax bax برای بیان تحسین و خشنودی بسیار به کار میرود؛ خوشا.
-
طوبی لک
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] tubālak[a] خوش به حال تو؛ خوشا به حال تو.
-
پری چهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پریچهره› [قدیمی] paričehr کسی که چهرهای مانند چهرۀ پری دارد؛ پریرخسار؛ پریروی؛ خوشگل؛ زیباروی: ◻︎ خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی / خوشا با پریچهرگان زندگانی (فرخی: ۳۹۲).
-
بخ
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] bax[x] کلمهای برای مدح و اظهار خشنودی و مسرت یا تمجید؛ زه؛ خه؛ خوشا؛ آفرین.
-
ارغوانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ارغوان) 'arqavāni به رنگ ارغوان؛ سرخ مایل به بنفش: ◻︎ خوشا با رفیقان یکدل نشستن / به هم نوش کردن می ارغوانی (فرخی: ۳۹۲).
-
فریش
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] fariš هنگام تحسین و تشویق به کار میرود؛ زهی؛ خوشا؛ آفرین؛ فری: ◻︎ فریش آن روی دیبارنگ چینی / که رشک آرد بر او گلبرگ تر بر (دقیقی: ۱۰۰).
-
حبذا
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی، مرکب از حَبَّ (فعل ماضی) + ذا (اسم اشاره)] [قدیمی] habbazā چه نیکو است این؛ چه خوش است؛ چه خوب است؛ نیکا؛ خوشا؛ زهی؛ آفرین. Δ برای مدح و ستایش از چیزی به کار میرود.
-
خه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [قدیمی] xah ۱. برای بیان تحسین گفته میشد؛ آفرین؛ احسنت.۲. برای بیان خشنودی و خوشحالی گفته میشد؛ خوشا.〈 خهخه: [قدیمی] = خه
-
ا
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) 'ā ۱. در آخر کلمات میآید و کثرت و تعجب را نشان میدهد: شگفتا، خوشا، بسا.۲. در آخر بن مضارع میآید و معنای فاعلی را میرساند: دانا، گویا، شنوا.
-
بسترآهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ba(e)star[']āhang ۱. لحاف.۲. ملافه؛ چادرشب؛ چادر رختخواب: ◻︎ خوشا حال لحاف و بسترآهنگ / که میگیرند هر شب در برت تنگ (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۷).
-
پدرام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pedrām ۱. خوش و خرم: ◻︎ گل بخندید و باغ شد پدرام / ای خوشا این جهان بدین هنگام (فرخی: ۲۲۷).۲. نیکو و آراسته.۳. فرخ؛ خجسته.۴. پاینده.
-
زهی
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) ze(a)hi کلمۀ تحسین؛ خوشا؛ بهبه؛ چهخوب؛ چهخوش؛ آفرین؛ خهی: ◻︎ زهی خجستهزمانی که یار بازآید / به کام غمزدگان غمگسار بازآید (حافظ: ۴۷۸).