کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوردگی مجاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فریب خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) faribxordegi گولخوردگی؛ حالت فریبخورده.
-
پیچ خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pičxordegi حالت و چگونگی پیچخورده.
-
چین خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) činxordegi ۱. چروک داشتن و ناهموار بودن سطح چیزی.۲. (زمینشناسی) ناهمواریهایی که در اثر فشار و تغییرات طبیعی در سطح زمین بهوجود آمده است.
-
ضرب خوردگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] zarbxordegi ۱. جایی که ضرب خورده.۲. (حاصل مصدر) ضرب خوردن.
-
جستوجو در متن
-
دل آشوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) del[']āšub ۱. [مجاز] آنچه باعث آشوب و بههمخوردگی دل شود و از آن حالت تهوع به انسان دست دهد.۲. (اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] = پنجانگشت
-
مخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مخّ] mox ۱. [مجاز] اندیشه؛ هوش.۲. [عامیانه] باهوش؛ نابغه.۳. (زیستشناسی) قسمتی از مغز سر که به دو نیمکرۀ مساوی تقسیم شده و در سطح هر نیمکره چینخوردگیهایی وجود دارد و مرکز هوش، ادراک، و حرکات ارادی بدن است؛ دماغ؛ مغز سر.۴. (زیستشناسی)...
-
پلمب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: plomb] polomb مُهر سربی کوچک سوراخدار که بعد از بستن در جایی یا چیزی با نخ به آن وصل میکنند تا از دستخوردگی در امان بماند.〈 پلمب شدن: (مصدر لازم) [مجاز] بسته شدن؛ تعطیل شدن جایی.
-
سنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sang] sang ۱. (زمینشناسی) مادۀ سفتوسخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است.۲. قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو وزن کنند؛ سنگ ترازو؛ سنجه.۳. [قدیمی] مقیاسی برای اندازهگیری آب ج...