کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خورده بود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گره خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerehxorde ۱. آنچه در آن گره ایجاد شده.۲. [مجاز] مشکل و پیچیده.
-
کوب خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kubxorde آسیبدیده؛ کوبیدهشده.
-
لت خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] latxorde ۱. سیلیخورده.۲. لطمهخورده؛ صدمهدیده.
-
چشم خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عامیانه، مجاز] ce(a)šmxorde کسی که هدف چشمزخم قرار گرفته؛ کسی یا چیزی که از چشم بد آسیب دیده؛ چشمزده؛ چشمرسیده.
-
فریب خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) faribxorde گولخورده.
-
پس خورده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹پسخورد› pasxorde بازماندۀ خوراک که پس از خوردن غذا باقی بماند؛ پسمانده.
-
پیچ خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) pičxorde پیچوتابپیداکرده.
-
زخم خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) zaxmxorde زخمی؛ مجروح؛ آنکه زخم و جراحت به بدنش وارد شده.
-
سال خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sālxorde = سالخورد: ◻︎ دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر / کای نور دیده به جز از کشته ندروی (حافظ: ۹۷۰).
-
تاب خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) tābxorde تابیده؛ پیچیده.
-
چین خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) činxorde چینبرداشته؛ چروکشده؛ ویژگی هر چیز دارای چین و شکن.
-
شکست خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] šekastxorde ۱. شکستیافته؛ هزیمتیافته؛ مغلوب.۲. (قید) با حالت مغلوبیت و ناکامی.
-
نیم خورده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹نیمخورد› nimxorde خوراکی که از پیش دیگری زیاد آمده باشد؛ غذای پسمانده.
-
ضرب خورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] zarbxorde آسیبدیده.