کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خود نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی خود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bixod ۱. بیهوش.۲. بیحال.۳. بیاختیار.۴. خارجشده از حالت طبیعی.۵. شوریده.۶. بیهوده.
-
کلاه خود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kolāhxud کلاه آهنی؛ کلاه فلزی که در جنگ بر سر میگذارند؛ خود.
-
جستوجو در متن
-
تعاظم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'āzom بزرگی نمودن؛ تکبر کردن؛ بر دیگری بزرگی نمودن.
-
تظرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tazarrof ۱. زیرکی نمودن.۲. خود را زیرک و نکتهسنج وانمود ساختن.۳. ظرافت نمودن.
-
نمود
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ نمودن، اسم مصدر) ne(a,o)nud ۱. = نمودن۲. نما.۳. نشان.۴. رونق.
-
نمودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: n(i)mūtan] ne(a,o)mudan ۱. نشان دادن؛ نمایش دادن؛ نمایاندن.۲. [قدیمی] آشکار کردن۳. (مصدر لازم) [قدیمی] آشکار شدن؛ نمودار شدن.
-
تنشط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanaššot به نشاط آمدن؛ شادمانی نمودن.
-
نماییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] na(e,o)māyidan نمودن؛ نشان دادن.
-
هدایت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: هدایة] hedāyat راهنمایی کردن؛ راه راست نمودن.
-
تغنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqannoj غنج و دلال نمودن؛ نازوکرشمه کردن.
-
لجاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لَجاج] lejāj ۱. ستیزه کردن؛ سرسختی نمودن.۲. ستیزگی.
-
لجاجت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لَجاجة] lejājat نپذیرفتن حرف منطقی؛ ستیزه کردن؛ سرسختی نمودن.
-
مراآت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراءاة] [قدیمی] morā'āt نمودن؛ نمایش دادن؛ به رخ کشیدن.
-
تعجب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'ajjob به شگفت آمدن؛ شگفت داشتن؛ شگفتی نمودن.