کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خود آهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی خود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bixod ۱. بیهوش.۲. بیحال.۳. بیاختیار.۴. خارجشده از حالت طبیعی.۵. شوریده.۶. بیهوده.
-
کلاه خود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kolāhxud کلاه آهنی؛ کلاه فلزی که در جنگ بر سر میگذارند؛ خود.
-
جستوجو در متن
-
آهن گداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhangodāz آنکه یا آنچه آهن را ذوب میکند؛ گدازندۀ آهن
-
زنگاهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zangāhan زنگ آهن؛ اکسید آهن؛ زنگ آهن که زردرنگ است.
-
ساوآهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sāv[']āhan ریزههای آهن که هنگام سوهان کردن آن میریزد؛ برادۀ آهن؛ سونش آهن.
-
آهن گدازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āhangodāzi عمل گداختن آهن.
-
داشخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹داشخال› [قدیمی] dāšxār چرک آهن؛ ریمآهن؛ زنگ آهن.
-
سنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] seni ۱. آهن.۲. ریم آهن.۳. سینی.
-
آهن ربا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhanrobā جسمی که آهن و بعضی فلزات را به سوی خود جذب کند.〈 آهنربای الکتریکی: قطعۀ آهن یا فولادی که به سبب عبور الکتریسیته، خاصیت مغناطیسی پیدا میکند.
-
آهنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آهن) 'āhani ۱. چیزی که از آهن ساخته شده باشد؛ از جنس آهن.۲. [قدیمی، مجاز] نیرومند: ◻︎ برافراشتم گرز سیصدمنی / برانگیختم بارۀ آهنی (فردوسی۲: ۱۹۹).
-
ریم آهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rim[']āhan چرک آهن؛ آنچه از آهن پس از گداختن در کوره باقی میماند یا هنگام چکش زدن از آن میریزد.
-
آهن خا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آهنخای› [قدیمی] 'āhanxā ۱. آنکه آهن را به دندان نرم کند.۲. [مجاز] اسب سرکش و پرزور.
-
آهن داغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āhandāq اثر سوختگی بر نقطهای از پوست بدن کسی یا حیوانی با آهن گداخته برای علامت گذاشتن یا درمان درد.
-
کی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَیّ] [قدیمی] key ۱. داغ کردن پوست بدن با آهن تفته.۲. (اسم) جای سوختگی با آهن گداخته.