کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودنمایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خودنمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xodna(e,o)māy(')i خودستایی؛ تکبر.
-
جستوجو در متن
-
برتنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bartani خودبینی؛ خودنمایی؛ کبر؛ غرور.
-
تبختر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabaxtor ۱. تکبر؛ خودنمایی.۲. [قدیمی] با خودنمایی و برازندگی راه رفتن؛ به ناز و غرور خرامیدن.
-
کبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] kebr بزرگمنشی؛ خودخواهی؛ خودنمایی؛ نخوت.
-
انانیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انانیّة] 'anāniy[y]at ۱. خودبینی؛ خودخواهی؛ خودپسندی؛ کبر؛ غرور.۲. خودنمایی.
-
بلندپروازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] bolanparvāzi ۱. خودستایی.۲. خودنمایی.۳. آرزوی ترقی و عظمت داشتن.
-
بلندگرای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] bolandgerāy ۱. کسی که خواستار بزرگی و عظمت است؛ بلندپرواز.۲. کسی که بیش از مقام و مرتبهاش خودنمایی و خودستایی میکند.
-
افاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: افادَة] ‹افادت› 'efāde ۱. تکبر؛ خودبینی؛ خودنمایی.۲. فایده دادن؛ فایده رساندن.۳. فایده گرفتن.
-
بادودم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] bādodam عجب؛ غرور؛ خودنمایی؛ خودستایی: ◻︎ بیاراست آن جنگ را پیلسُم / همیراند چون شیر با بادودم (فردوسی: ۲/۳۹۶).
-
چالشگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] [قدیمی] čālešgari ۱. خودنمایی در برابر حریف.۲. جنگجویی: ◻︎به چالشگری سوی او راند رخش / بر ابر سیه خنده زد چون درخش (نظامی۵: ۸۰۱).
-
تظاهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazāhor ۱. آشکار شدن.۲. خودنمایی کردن؛ خود را به داشتن حالت یا صفتی وانمود کردن.۳. [قدیمی] همپشت شدن؛ یکدیگر را یاری کردن.
-
تنافس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāfos ۱. افراط کردن در رقابت با یکدیگر.۲. خودنمایی کردن.۳. رغبت کردن در امری یا چیزی از روی رقابت و همچشمی و برای آن بر یکدیگر پیشی گرفتن.
-
دش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] doš ۱. شبیه؛ نظیر.۲. خودآرایی؛ خودنمایی: ◻︎ از قُش خود وز دش خود بازره / که سوی شه یافت آن شهباز ره (مولوی: ۷۶۱).
-
پز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pose] poz ۱. شیوۀ آراستن وضع ظاهری.۲. فخرفروشی و خودنمایی.۳. شکل و وضع ظاهری.