کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودرای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خودرای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹خودرای› xodra'y کسی که در کارها به رٲی و نظر دیگران توجه نمیکند و به میل خود عمل میکند؛ خودسر؛ مستبد.
-
جستوجو در متن
-
سبک سار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبکسر› [قدیمی، مجاز] saboksār ۱. بیخرد: ◻︎ دو عاقل را نباشد کین و پیکار / نه دانایی ستیزد با سبکسار (سعدی: ۱۲۹).۲. خودرای.۳. فرومایه؛ خوار.۴. بیوقار.
-
سبک سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبکسار› [مجاز] saboksar ۱. سبکمغز؛ سفیه؛ بیخرد: ◻︎ سر مردمی بردباری بود / سبکسر همیشه به خواری بود (فردوسی: ۷/۱۵).۲. خودرای.۳. فرومایه؛ پست.