کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خودداری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
استنکاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estenkāf خودداری کردن.
-
پرهیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) parhizidan خودداری کردن از کاری یا چیزی؛ پرهیز کردن؛ دوری جستن.
-
تاثم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'assom خودداری کردن و بازایستادن از گناه و توبه کردن.
-
امتناع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'emtenā' بازایستادن؛ خودداری کردن؛ خودداری از پذیرفتن امری یا انجام دادن کاری.
-
بازایستادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹بازاستادن› bāz[']istādan ۱. ایستادن؛ توقف کردن؛ برجا ماندن.۲. خودداری کردن.
-
ارتداع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ertedā' بازایستادن و خودداری کردن از کاری.
-
تحفظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahaffoz ۱. خود را حفظ کردن؛ خودداری کردن؛ هوشیار و بیدار بودن و پرهیز کردن؛ خود را نگه داشتن.۲. خویشتنداری.
-
تحرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taharroz ۱. خود را نگه داشتن؛ خویشتن را نگهداری کردن؛ پرهیز کردن.۲. خودداری.
-
خذلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xezlān ۱. خودداری از یاری کردن.۲. درماندگی؛ ذلت؛ خواری.
-
استعفاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'este'fāf ۱. پارسایی کردن.۲. خودداری از انجام کار حرام.
-
تعفف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'affof عفیف بودن؛ عفت داشتن؛ خودداری کردن از حرام؛ پرهیزکاری؛ پاکدامنی.
-
ابا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اباء] 'ebā خودداری کردن از انجام کاری؛ سر باز زدن؛ سرپیچی؛ امتناع.
-
پرهیز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پرهیزیدن و برهیختن) [پهلوی: pahrēč] parhiz ۱. = پرهیزیدن۲. (اسم مصدر) حذر؛ احتراز؛ اجتناب.۳. (اسم مصدر) خویشتنداری؛ خودداری از انجام دادن کاری یا خوردن چیزی که ضرر داشته باشد.۴. (اسم مصدر) خودداری از حرام.〈 پرهیز جستن: (مصدر لازم) [ق...
-
تخاذل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taxāzol ۱. یکدیگر را فروگذاشتن و یاری نکردن؛ از یاری و کمک به یکدیگر خودداری کردن.۲. سست شدن پا.
-
فروخوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [مجاز] foruxordan ۱. خودداری از بروز حالتی مثل خشم، خنده، حرف، و مانند آن.۲. [قدیمی] از میان برداشتن؛ نابود کردن.