کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواهش داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خواهش گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xāhešgari ۱. درخواست.۲. شفاعت؛ میانجیگری.
-
جستوجو در متن
-
رودربایستی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹رویدربایستی، رودرواسی› [عامیانه، مجاز] rudarbāyesti در برابر خواهش کسی مٲخوذ بهحیا شدن؛ شرم حضور داشتن.
-
شهوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شهوة، جمع: شَهَوات] šahvat ۱. چیزی را دوست داشتن و رغبت شدید به آن داشتن.۲. جنبش نفس در طلب لذت و آنچه دوست دارد؛ خواهش نفس؛ میل و رغبت به درک لذت.۳. میل به جماع.
-
چشمداشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) če(a)šmdāšt ۱. چشم به کمک و همراهی کسی داشتن.۲. منتظر وصول چیزی بودن.۳. امید و خواهش؛ انتظار؛ توقع.
-
توقع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavaqqo' ۱. انتظار حصول چیزی داشتن.۲. در انتظار وقوع امری بودن.۳. چشمداشت.۴. امید؛ خواهش.
-
طمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tama' ۱. زیادهخواهی؛ حرص؛ آز: ◻︎ مکن دزدی و چیز دزدان مخواه / تن از طمع مفکن به زندان و چاه (اسدی: ۲۰۲).٢. امید؛ آرزو؛ توقع؛ چشمداشت.〈 طمع برداشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] قطع امید کردن.〈 طمع بردن: (مصدر لازم) = 〈...
-
رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōd] ‹روی› ru ۱. رخ؛ چهره؛ رخسار؛ صورت.۲. [مقابلِ پشت] سطح و طرف بیرون چیزی.۳. [عامیانه، مجاز] بیپروایی؛ گستاخی: عجب رویی داری!.۴. [عامیانه، مجاز] حیا.۵. وجه؛ شکل: ◻︎ چو دریای جوشان زمین بردمید / چنان شد که کس روی هامون ندید (فردوسی: ۴...