کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مرثیه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] marsiyexān کسی که مرثیه میخواند.
-
منشد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] monšed آنکه شعر دیگری را میخواند؛ شعرخوان.
-
رسیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] rasil کسی که با کس دیگر همصدا میخواند؛ همآهنگ؛ همآواز.
-
نمازگزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) namāzgozār کسی که نماز میخواند؛ نمازخوان.
-
پامنبری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [فارسی. عربی. فارسی] pāma(e)mbari ۱. کسی که در پای منبر میایستد و درحالیکه روضهخوان بالای منبر است اشعاری میخواند.۲. [مجاز] اشعاری که پامنبری میخواند.
-
لالایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لالائی› lālāy(')i آوازی که مادر هنگام خواباندن طفل میخواند.
-
خطیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: خُطَباء] xatib ۱. کسی که خطبه میخواند.۲. سخنران.
-
شاهنامه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) šāhnāmexān کسی که شاهنامۀ فردوسی را با آهنگ خوب میخواند.
-
ناکح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] nākeh آنکه خطبۀ عقد ازدواج را میخواند؛ عاقد.
-
سبق خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] sabaqxān کسی که نزد استاد درس میخواند؛ متعلم؛ شاگرد.
-
گوینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) guyande ۱. کسی که سخن میگوید.۲. آنکه در تلوزیون یا رادیو متنی را میخواند.
-
مترنم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَرنّم] mote(a)rannem ۱. در حال خوانده یا نواخته شدن.۲. کسی که آواز میخواند.
-
تلمیذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: تَلامِذَة و تَلامیذ] [قدیمی] telmiz کسی که نزد معلم درس میخواند؛ شاگرد؛ دانشآموز.
-
دعوتگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] da'vatgar کسی که دیگری را به جشن و مهمانی یا برای کاری فرا میخواند؛ دعوتکننده.
-
افسونگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹فسونگر› 'afsungar آنکه پیشهاش افسون کردن و افسون خواندن است؛ کسی که افسون میخواند؛ ساحر؛ جادوگر؛ افسونخوان.