کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواست باطنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
باطنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به باطن) [عربی. فارسی] bāteni ۱. مربوط به باطن: تمایل باطنی.۲. پیرو باطنیه.
-
وجدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] ve(o)jdān ۱. قوۀ باطنی که خوب و بد اعمال بهوسیلۀ آن ادراک میشود؛ نفس و قوای باطنی آن.۲. [قدیمی] یافتن مطلوب؛ یافتن.
-
زندقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: زندقَة] zandaqe ۱. زندیقی؛ بیدینی.۲. کفر باطنی با تظاهر به ایمان.
-
ذهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اذهان] zehn ۱. فهم؛ دریافت.۲. یاد.۳. قوۀ باطنی که مطالب را به یاد نگه میدارد؛ هوش.
-
وجدانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به وجدان) [عربی. فارسی] ve(o)jdāni آنچه بهوسیلۀ قوۀ باطنی ادراک میشود.
-
اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اندرون) 'andaruni ۱. مربوط به اندرون؛ داخلی؛ درونی.۲. باطنی؛ قلبی.۳. (اسم) = اندرون۴. (اسم) ساکن اندرون.
-
ذاکره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذاکرَة، مؤنثِ ذاکر] [قدیمی] zākere ۱. =ذاکر۲. (اسم) قوۀ باطنی که مطالب را در ذهن نگه میدارد و گاه به مناسبتی به یاد میآورد.
-
ظاهری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ظاهر) [عربی. فارسی، مقابلِ باطنی] zāheri ۱. مربوط به ظاهر.۲. نمایان؛ هویدا.۳. ویژگی کسی که بیشتر به ظاهر امور اهمیت میدهد.
-
انابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انابة] 'enābat ۱. (تصوف) رجوع از غفلت به ذکر. Δ گفتهاند که توبه در افعال ظاهری است و انابه در امور باطنی.۲. (تصوف) فرار از خلق به سوی حق.۳. [قدیمی] بازگشتن به سوی خدا؛ توبه کردن؛ دست برداشتن از گناه؛ توبه.
-
رمز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ramz ۱. راز نهفته؛ آنچه پنهان و پوشیده است؛ سِر.۲. نشانههایی برای دادن اطلاعات؛ کد.۳. اشاره به چیزی؛ ایما.۴. (تصوف) معنی باطنی کلام که تنها آگاهان بر آن وقوف دارند.
-
فتوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] fotuh ۱. (تصوف) گشایش در حال باطنی سالک؛ گشایش: ◻︎ طمع کم دار تا گر بیش یابی / فتوحی بر فتوح خویش یابی (نظامی۲: ۲۴۸).۲. (اسم) (تصوف) مالی که به عنوان نذر به پیر خانقاه میدادند: ◻︎ نذر و فتوح صومعه در وجه مینهیم / دلق ریا به آب خر...
-
دستگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دستگه› dastgāh ۱. وسیلهای ساخته شده از اجزا و قطعات مختلف بهمنظوری خاص.۲. [مجاز] سامان و اسباب و سرمایه.۳. [مجاز] کارگاه و کارخانه و تمام آلات و ادواتی که در یکجا و برای انجام دادن کاری فراهم آورده باشند.۴. اعضایی که با هم در بدن عمل خاصی ر...