کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوار گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābxār ویژگی آجری که در آب خیسانیده باشند تا گرد آن گرفته شود.
-
آتش خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آتشخواره› 'ātašxār ۱. خورندۀ آتش.۲. ویژگی جانوران افسانهای که آتش در دهان داشتند.۳. (اسم) شترمرغ. Δ زیرا قدما آن را خورندۀ آتش میدانستند.۴. [قدیمی، مجاز] ظالم؛ ستمکار؛ حرامخوار.۵. ویژگی هر چیز مقاوم در برابر آتش.
-
آدم خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] ‹آدمیخواره، آدمیخوار› [قدیمی] 'ādamxār ۱. موجود وحشی که گوشت انسان را بخورد؛ مردمخوار.۲. [مجاز] ستمکار.
-
آدمی خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] 'ādamixār = آدمخوار
-
استخوان خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'osto(e)xānxār ۱. جانوری که میتواند استخوان بخورد.۲. [قدیمی، مجاز] = هما
-
اندوه خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] 'anduhxār ۱. کسی که غصه بخورد و غمواندوه به خود راه بدهد؛ اندوهخورنده.۲. یار و دوست که در غموغصۀ شخص شریک باشد؛ غمخوار.
-
اجری خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مٲخوذ از عربی. فارسی] [قدیمی] 'ejrixār کسی که مقرری دریافت میکند؛ اجریخور؛ جیرهخور؛ راتبهخور.
-
گران خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] gerānxār ۱. بسیارخورنده؛ پرخور.۲. (صفت) ویژگی چیزی که خوردن یا نوشیدن آن ناگوار و دشوار باشد.
-
کم خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کمخور، کمخورد› [قدیمی] kamxār آنکه کم غذا بخورد؛ کمخوراک.
-
گل خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلخواره› [قدیمی] gelxār کسی که عادت به خوردن گل دارد.
-
گنده خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گندهخور› [عامیانه] gandexār آنکه چیزهای گندیده و فاسد بخورد.
-
گیاه خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گیاخوار، گیاهخور› (زیستشناسی) giyāhxār هر جانوری که انرژی مورد نیاز خود را با مصرف گیاهان بهدست آورد؛ خورندۀ گیاه؛ علفخوار.
-
لت خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] latxār ۱. آنکه سیلی بخورد.۲. توسریخور.
-
گوشت خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گوشتخواره، گوشتخور› (زیستشناسی) guštxār آنکه گوشت بخورد؛ گیاه یا جانوری که به عنوان منبع غذایی از مواد حیوانی تغذیه و آنرا هضم میکند.
-
ماهی خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ماهیخوارک› (زیستشناسی) māhixār ۱. ویژگی هر جانوری که از ماهی تغذیه میکند.۲. پرندهای با منقار دراز، دُم کوتاه، و پرهایی به رنگ سبز و آبی و سفید که بیشتر در کنار رودخانهها مینشیند و ماهی صید میکند.