کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواجهباشیسانان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خواجه باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. ترکی] xājebāši در دورۀ قاجار، رئیس خواجگان و بزرگتر خواجهسرایان.
-
باشی
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) [ترکی] bāši ۱. سردسته و سرپرست شغل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): حکیمباشی، منشیباشی، فراشباشی، آبدارباشی، دهباشی.۲. (اسم) [منسوخ] سردار؛ سردسته؛ سَرور.
-
خواجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xāje ۱. مردی که خایهاش را کشیده باشند؛ خصی.۲. مردی با این ویژگی که در حرمسرا یا اندرونی بزرگان خدمت میکرده.۳. [قدیمی] صاحب؛ بزرگ؛ آقا؛ مهتر؛ سَرور؛ خداوند.۴. [قدیمی] مالدار؛ دولتمند.۵. [قدیمی] شیخ.
-
کرم سانان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kermsānān جانورانی کرممانند با بدن کوچک و باریک که لولۀ گوارش دارند.
-
گربه سانان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gorbesānān تیرهای از جانوران گوشتخوار که شبیه گربه هستند، مانند شیر، پلنگ و ببر.
-
مرغ سانان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) morqsānān پستاندارانی که مانند مرغ تخم میگذارند.
-
قورچی باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] qurčibaši رئیس اسلحهخانه و قورچیان.
-
چرخچی باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. ترکی] [منسوخ] čarxčibāši در دورۀ صفویه، فرماندهِ چرخچیان.
-
حکیم باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] [قدیمی] hakimbāši رئیس طبیبان؛ عنوانی که در قدیم به طبیب معروف یا سردستۀ طبیبان اطلاق میشده.
-
خادم باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. ترکی] xādembāši سردستۀ خادمان؛ رئیس خدمتگزاران.
-
فراش باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] [منسوخ] farrāšbāši سردستۀ فرّاشان؛ رئیس فرّاشان. = فَرّاش
-
مین باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [منسوخ] minbāši افسری که فرماندهِ هزار سرباز بود.
-
منشی باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] [قدیمی] monšibāši رئیس منشیان؛ بزرگتر دبیران.
-
نسقچی باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] [قدیمی] nasaqčibāši سرپرست پاسبانان و مٲمورانی که وظیفهشان برقرار ساختن نظم بود؛ سرپرست مٲموران تنبیه، سیاست، و مجازات گناهکاران.
-
خواجه تاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. ترکی] [قدیمی] xājetāš ۱. هریک از غلام یا نوکرانی که یک خواجه یا رئیس دارند: ◻︎ من و تو هر دو خواجهتاشانیم / بندۀ بارگاه سلطانیم (سعدی: ۱۰۵).۲. [مجاز] همردیف؛ همقطار.