کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خواجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xāje ۱. مردی که خایهاش را کشیده باشند؛ خصی.۲. مردی با این ویژگی که در حرمسرا یا اندرونی بزرگان خدمت میکرده.۳. [قدیمی] صاحب؛ بزرگ؛ آقا؛ مهتر؛ سَرور؛ خداوند.۴. [قدیمی] مالدار؛ دولتمند.۵. [قدیمی] شیخ.
-
واژههای مشابه
-
خواجه باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. ترکی] xājebāši در دورۀ قاجار، رئیس خواجگان و بزرگتر خواجهسرایان.
-
خواجه تاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. ترکی] [قدیمی] xājetāš ۱. هریک از غلام یا نوکرانی که یک خواجه یا رئیس دارند: ◻︎ من و تو هر دو خواجهتاشانیم / بندۀ بارگاه سلطانیم (سعدی: ۱۰۵).۲. [مجاز] همردیف؛ همقطار.
-
خواجه سرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] xājesarā مرد خایهکشیده یا غلام خصیشده که در حرمسرا و اندرون خانۀ بزرگان خدمت میکرده.
-
جستوجو در متن
-
خواجگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] xājegi خواجه بودن؛ بزرگی و ریاست؛ آقایی.
-
طواشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب، مٲخوذ از ترکی: طاپوچی] [قدیمی] tavāši اخته؛ خواجهسرا.
-
هم خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹همخوند› [قدیمی] hamxodāvand کسی که با دیگری در خدمت یکنفر باشد؛ خواجهتاش.
-
خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xodāvand ۱. = خدا۲. [قدیمی] ارباب؛ خواجه؛ سَرور.
-
استام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'e(o)stām = ستام: ◻︎ به فرش و اسب و استام و خزینه / چه افرازی چنین ای خواجه سینه (ناصرخسرو: ۳۵۲).
-
لسان الغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] lesānolqeyb آنکه اسرار نهانی گوید. Δ لقب خواجهشمسالدین محمد حافظ شیرازی.
-
تموک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تلوک› [قدیمی] tamuk ۱. هدف و نشانۀ تیر.۲. نوعی تیر که پیکان پهن داشته و چون به بدن فرومیرفت درآوردنش دشوار بود: ◻︎ پسر خواجه دست برد به کوک / خواجه او را بزد به تیر تموک (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۹).
-
آغا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مغولی] [قدیمی] 'āqā کلمۀ احترام که با نام شخص بهخصوص با نام زنان و خواجهسرایان ذکر میشود. Δ دربارۀ مردان آقا میگویند.
-
بالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: bālišn و barīšn] [قدیمی] bāleš ۱. رشد؛ نمو.۲. به خود نازیدن؛ فخر کردن: ◻︎ تا که بنشست خواجه در بالش / بالش آمد ز ناز در «بالش» (سنائی۱: ۶۶۰).