کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواب نادیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی خواب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bixāb آنکه نتواند بخوابد؛ کسی که به خواب نرود.
-
خواب آلوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خوابآلود› xāb[']ālude ۱. کسی که تازه از خواب بیدار شده و هنوز اثر خواب در او باقی است.۲. کسی که خوابش میآید و مایل به خوابیدن باشد.
-
خواب آلودگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xāb[']āludegi خوابآلوده بودن.
-
خواب آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāb[']āvar ویژگی آنچه خواب میآورد و سبب خوابیدن میشود: داروی خوابآور.
-
خواب بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) xābband ۱. کسی را با خواندن افسون یا به قوۀ مانیهتیسم خواب کردن.۲. [قدیمی] بازداشتن کسی از خواب بهوسیلۀ افسون و عزایم.۳. (صفت) [قدیمی] ویژگی کسی که خوابش نمیبرد.
-
خواب گردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xābgardi راه رفتن در خواب.
-
خواب گزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xābgozār کسی که تعبیر خواب میکند؛ معبّر.
-
خواب نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xābnāme کتابی که در تعبیر خواب نوشته میشود.
-
خواب نما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xābna(e,o)mā ویژگی کسی که در خواب ملهم شود و از جانب پیشوایان دین مطلبی به او الهام شود.
-
شب خواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) šabxāb ۱. کسی که شب در مکانی بخوابد؛ آنکه شب بخوابد.۲. (اسم) [قدیمی] خوابگاه و بستر؛ شبخسب.
-
جامه خواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jāmexāb بستر؛ رختخواب.
-
هم خواب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹همخوابه› [قدیمی] hamxāb زنی که با شوهر خود در یک بستر میخوابد؛ همبستر.
-
جستوجو در متن
-
چشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čašm] če(a)šm ۱. (زیستشناسی) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.۲. [مجاز] نظر؛ نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.۳. [مجاز] انتظار؛ توقع: ◻︎ گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در بند خویشی نه در بند دوست (سعدی۳: ۳۹۲).۴. [عامیانه، مجاز] = &l...