کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خوابیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خوابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) xābidan ۱. به خواب رفتن؛ خفتن.۲. [عامیانه، مجاز] آرام شدن؛ آرام گرفتن.۳. دراز کشیدن.۴. [عامیانه، مجاز] بستری بودن.۵. [عامیانه، مجاز] انباشته شدن.۶. [عامیانه، مجاز] متوقف یا تعطیل شدن.۷. [عامیانه، مجاز] راکد شدن.
-
جستوجو در متن
-
خسبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹خسپیدن› [قدیمی] xosbidan = خوابیدن
-
طاق باز
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [معرب. فارسی] ‹طاقواز› [عامیانه] tāqbāz بهپشتخوابیده.〈 طاقباز افتادن: [مجاز] = 〈 طاقباز خوابیدن〈 طاقباز خفتن: [مجاز] = 〈 طاقباز خوابیدن〈 طاقباز خوابیدن: برپشت خوابیدن؛ برپشت روی زمین دراز کشیدن.
-
استنامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استنامة] [قدیمی] 'estenāmat آرامش؛ خوابیدن.
-
مضاجعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مضاجَعَة] [قدیمی] mozāje'at با هم خوابیدن؛ همخوابگی.
-
خفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: xuftan] [قدیمی] xoftan به خواب رفتن؛ خوابیدن.
-
روانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ru'andāz آنچه در موقع خوابیدن بر روی خود میاندازند، مانند لحاف.
-
دراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dirāz، مقابلِ کوتاه] derāz بلند؛ کشیده.〈 دراز کشیدن: (مصدر لازم) به پشت روی زمین خوابیدن و پاها را درازکردن؛ خوابیدن بر روی زمین یا بستر برای استراحت.
-
هجوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] hoju' ۱. خوابیدن؛ خفتن.۲. خواب.
-
خواب آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xāb[']āvar ویژگی آنچه خواب میآورد و سبب خوابیدن میشود: داروی خوابآور.
-
زیرانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) zir[']andāz زیرافکن؛ تشک؛ نهالی؛ فرش؛ آنچه هنگام خوابیدن زیر خود میاندازند.
-
شوغا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شوغاه، شبغا، شوگاه، شبگاه› [قدیمی] šuqā چهاردیواری که شبها گوسفندان را میان آن جا میدهند؛ جای خوابیدن گوسفندان در شب.
-
بالاپوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bālāpuš ۱. لحاف؛ آنچه هنگام خوابیدن روی خود میاندازند.۲. لباسی که روی لباسهای دیگر بر تن میکنند؛ شنل؛ پالتو.
-
کپیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) kapidan ۱. [عامیانه] خوابیدن؛ خفتن.۲. (مصدر متعدی) [قدیمی] ربودن.