کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] xeng کودن؛ کمعقل؛ بیشعور.
-
خنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xeng ۱. ویژگی هرچیز سفید بهویژه اسب: ◻︎ یکی مادیان تیز بگذشت خنگ / برش چون بر شیر و کوتاه لنگ (فردوسی: ۱/۳۳۵).۲. (اسم) اسب سفید.
-
واژههای مشابه
-
خنگ بید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] xengbid = خار١: ◻︎ تن خنگبید ارچه باشد سپید / به تری و نرمی نباشد چو بید (رودکی: ۵۴۲).
-
خنگ سار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xengsār ویژگی کسی که تمام موهای سرش سفید باشد؛ سرسفید؛ سفیدمو: ◻︎ چند بگشت این زمانه بر سر من / گرد جهان کرد خنگسار مرا (ناصرخسرو: ۱۲۵).
-
نقره خنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] noqrexeng اسب سفید به رنگ نقره.
-
جستوجو در متن
-
هدنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هدنج› (زیستشناسی) [قدیمی] hadang اسب سفید؛ خنگ.
-
عبداللـه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] 'abdollāh ۱. بندۀ خدا.۲. [عامیانه، مجاز] احمق؛ کودن؛ خنگ.
-
جم زیور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] jamzivar اسبی که پیشانی، شکم، و دستوپایش سفید باشد: ◻︎ آتش و آب و باد و خاک شده / ابرش و خنگ و بور و جمزیور (مسعودسعد: ۲۲۴).