کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خنثیسپهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خنثی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xonsā ۱. (زیستشناسی) کسی که نه مرد باشد نه زن و آلت مردی و زنی هر دو را داشته باشد که بهواسطۀ آن مرد یا زن بودنش معلوم نباشد.۲. غیرمؤثر؛ بیاثر: تلاش خنثی، زندگی خنثی.
-
سپهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: spihr] sepehr ۱. آسمان؛ فلک.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه راستپنجگاه.〈 سپهر برین: [قدیمی] آسمان نهم.〈 سپهر زنگاری: [قدیمی] = 〈 سپهر کبود〈 سپهر کبود: [قدیمی] آسمان نیلگون: ◻︎ گر ز خود غافلم به باده و رود / نیستم غافل...
-
گردان سپهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gardānsepehr سپهر گردنده؛ آسمانِ دوار.
-
سپهران سپهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sepehrānsepehr فلک نهم؛ بالای همۀ افلاک؛ فلکالافلاک.
-
سپهر شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] sepehršenās منجم؛ ستارهشناس؛ کاهن: ◻︎ شنیدهام من و بسیارکس شنیدستند / هم از سپهرشناس و هم از ستارهشمر (امیرمعزی: ۲۵۷).