کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خم خم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ناوانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] nāvānidan ۱. خم کردن؛ خم دادن.۲. مانده کردن؛ خسته کردن.
-
رکوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] roku' ۱. (فقه) خم شدن در نماز بهطوری که کف دستها به سر زانو برسد.۲. [قدیمی] خم شدن؛ سرفرود آوردن.۳. [قدیمی] پشت خم کردن برای تواضع.
-
خماندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹خمانیدن› xamāndan خم کردن؛ خم دادن؛ کج کردن: ◻︎ خماند شما را همان روزگار / نماند خمانیده هم پایدار (فردوسی۱/۱۱۳).
-
خنبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xombe خم بزرگ.
-
خمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) xamidan خم شدن؛ کج شدن؛ دولا شدن.
-
چفتیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] čaftidan چفتن؛ چفته شدن؛ خمیدن؛ خم شدن.
-
شکینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šakine خم بزرگی که در آن غله میریزند.
-
قمع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qam' ۱. سرکوب کردن: ◻︎ خشت از سر خم برکند، باده ز خم بیرون کند / وآنگه به قمعی افکند در قصعهٴ مروانیه (منوچهری: ۱۰۱).۲. سرکوبی.
-
دارتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dārtu دردی که در خم شراب تهنشین میشود؛ درد شراب.
-
صمصام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹صمامه› [قدیمی] samsām ۱. شمشیر برنده.۲. شمشیری که خم نشود.
-
سپیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سپیجه› [قدیمی] so(a,e)piče کفک سفیدرنگ که بر روی خم شراب یا سرکه تولید میشود.
-
آنین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انین› [قدیمی] 'ānin خم کوچک سفالی که دوغ در آن بریزند و بزنند تا کرۀ آن گرفته شود؛ خمچه.
-
کوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کواز، کوازه، کراز› kuze ظرف سفالی دستهدار یا بیدسته، کوچکتر از خم برای آب یا چیز دیگر.
-
غرقه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qarqe غرقشده و فرورفته در آب؛ غریق: ◻︎ غرقهای دید جان او شده گم / سر چون خم نهاده بر سر خم (نظامی۴: ۶۵۲).〈 غرقه شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] فرورفتن در آب و غرق شدن.〈 غرقه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] فروبردن در آ...
-
ستیخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] setix = ستیغ: ◻︎ خم آورد پشت و سنان ستیخآآآ / بزد تند و برکند هفتاد میخ (فردوسی: لغتنامه: ستیخ).