کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلیج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (جغرافیا) xalij قسمتی از دریا که در خشکی پیش رفته باشد؛ شاخابه.
-
جستوجو در متن
-
قباد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غباد› (زیستشناسی) qobād نوعی ماهی بیفلس که در خلیجفارس پیدا میشود.
-
خور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خَور] (جغرافیا) xor شاخابهایی از خلیجفارس: خور موسی، خور میناب.
-
شاخابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاخآبه› (کشاورزی) šāxābe ۱. نهر؛ جوی کوچکی که از رودخانه یا دریا جدا شود.۲. (زمینشناسی) خلیج.
-
کهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kahur از درختان گرمسیری که در سواحل خلیج فارس میروید و چوب آن در ساختن بعضی اشیای چوبی به کار میرود.
-
دو
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ دویدن) do[w] ۱. = دویدن۲. (ورزش) از رشتههای ورزشی دوومیدانی.۳. دونده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پردو، کمدو، نیکدو.〈 دو استقامت: (ورزش) دویدن به مسافت ۱۵۰۰ متر یا بیشتر که قدرت و استقامت لازم دارد.〈 دو امدادی: (ورزش) دویدن چند تن...