کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xalf پشتِسر؛ عقب.
-
خلف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اَخلاف] xalaf ۱. ویژگی فرزند خوب و صالح.۲. [مقابلِ سلف] ازپسآینده.۳. جانشین.۴. [قدیمی، مجاز] بدل؛ عوض.۵. (اسم) [قدیمی] فرزند.
-
خلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xolf ۱. برخلاف وعده عمل کردن.۲. (صفت) [قدیمی] نادرست.
-
جستوجو در متن
-
اخلاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خَلَف] 'axlāf = خَلَف
-
عوض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عِوض، جمع: اَعواض] 'avaz ۱. چیزی که بهجای چیز دیگر داده شود؛ بدل.۲. خلف؛ جانشین.
-
سجع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] saj' ۱. سخن با قافیه گفتن.۲. (اسم) [قدیمی] بانگ کبوتر.۳. [جمع: اَسجاع] (ادبی) در بدیع، آوردن کلمات همآهنگ.〈 سجع متوازن: (ادبی) در بدیع، آوردن کلماتی در آخر جملهها با وزن یکسان، بدون رعایت حرف رَوی، مثل موّاج و نقّاد.&lang...