کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تالواسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tālvāse = تاسه: ◻︎ مر مرا ای دروغگوی سترگ / تالواسه گرفت از این ترفند (خفاف: شاعران بیدیوان: ۲۹۵).
-
دوژه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دوزه، دوژ› (زیستشناسی) [قدیمی] duže گیاهی با خارهای درشت به اندازۀ نخود که به دامن لباس و پاچۀ شلوار میچسبد: ◻︎ به دلها اندر آویزد دو زلفش / چو دوژه کاندر آویزد به دامان (خفاف: شاعران بیدیوان: ۲۹۷).
-
شمیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] šamidan ۱. ترسیدن.۲. رمیدن: ◻︎ گر آهویی بتا و کنار منت حرم / آرام گیر با من و از من چنین مشم (خفاف: شاعران بیدیوان: ۲۹۶).۳. بیهوش شدن: ◻︎ پیشت بشمند و بیروان گردند / شیران عرین چو شیر شادروان (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۵).۴. آش...
-
نوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) navā ۱. اسباب معاش؛ خوراک و توشه.۲. گروگان: ◻︎ به نوا نیست هیچ کار مرا / تا دلم نزد زلف او به «نوا»ست (خفاف: شاعران بیدیوان: ۲۹۵).۳. سروسامان.۴. هدیهای که به نزد شاه میفرستادند.۵. (اسم مصدر) [مجاز] رونق؛ نیکویی حال.