کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خفاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خفاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) xoffāš جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوشهای برجسته، دندانهای بسیارتیز، و قوۀ بینایی ضعیف که دستوپایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن میتواند مثل پرندگان پرواز کند؛ شبپره.
-
جستوجو در متن
-
شیرزج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیرزق› [قدیمی] širzaj شیری که از پستان خفاش درآید؛ شیر خفاش.
-
خربیواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خرپیواز› (زیستشناسی) [قدیمی] xarbivāz = خفاش
-
بیواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیواز› (زیستشناسی) [قدیمی] bivāz = خفاش
-
شب پره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شبپرک› (زیستشناسی) šabpare = خفاش
-
شب یازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šabyāze = خفاش
-
شیرمرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] širmorq تنها پرندهای که به بچۀ خود شیر میدهد؛ خفاش.
-
شبکور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) šabkur ۱. ویژگی آنکه در شب جایی را نبیند.۲. (اسم) (زیستشناسی) = خفاش
-
وامپیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vampire] (زیستشناسی) vāmpir نوعی خفاش بزرگ که خون چهارپایان را میمکد و بیشتر در امریکای جنوبی یافت میشود.
-
بال دستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bāldastān گروهی از پستانداران که میان تنه و دستهایشان پردۀ نازکی شبیه بال وجود دارد که به کمک آن پرواز میکنند، مانندِ خفاش.
-
پیواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیواز، خربیواز، خربواز› (زیستشناسی) [قدیمی] peyvāz شبپره؛ خفاش: ◻︎ در جهان روح کی گنجد بدن / کی شود پیواز همفرّ همای (مولوی: مجمعالفرس: پیواز).
-
وطواط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] vatvāt ۱. (زیستشناسی) خفاش؛ شبپره.۲. مرد کمعقل و سسترٲی.
-
خون خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خونخواره› xunxār ۱. خورندۀ خون؛ خونآشام: خفاش خونخوار.۲. [مجاز] بسیار سنگدل و ستمکار.۳. [مجاز] وحشی.۴. [قدیمی، مجاز] خونریز.
-
شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šīr] šir مایعی سفیدرنگ که پس از زایمان از پستان زن و هر حیوان مادۀ پستاندار بیرون میآید.〈 شیر بریده: = شیر۳〈 شیر خام خوردن: (مصدر لازم) [مجاز] غفلت کردن؛ خطا کردن.〈 شیر خشک: شیری که آن را خشک کرده و بهصورت گرد درآورده ...