کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خط ابرو به این شکل{} پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چنین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ چون این] ‹چونین› če(o)nin ۱. مانند این؛ مثل این؛ اینگونه: چنین لباسهایی مناسب تو نیست.۲. (قید) اینطور؛ به این شکل: او چنین نمینویسد.
-
پاپیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: papillon (= پروانه؛ شاهپرک] pāpiyon ۱. وسیلۀ تزئینی از جنس پارچه و به شکل پروانه که با کش یا سنجاق به یقه، لباس، یا مو بسته شود.۲. نوار یا روبانی که به این شکل گره خورده است.
-
مقرنس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از فارسی؟] moqarnas ۱. نوعی گچبری در سقف بناها بهشکل نقشونگار برجسته یا پلهپله.۲. (صفت) ویژگی سقف یا گنبدی که به این شکل گچبری شده است.
-
سلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] salb ۱. ربودن.۲. کندن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر.۳. [مقابلِ ایجاب] (فلسفه) مترادف با نفی.〈 سلب و ایجاب: (ادبی) در بدیع، وقتی شاعر در شعر خود موضوعی را از جهتی نفی و از جهتی اثبات کند. مثل این شعر: مرا به شام جدایی به تیغ هجر م...
-
کلاغ پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه، مجاز] kalāqpar ۱. حرکتی که در آن دو دست را پشت سر قرار داده و با حالت نشسته بر پنجۀ پا به جلو میپرند.۲. تنبیهی به این شکل در سربازخانهها.۳. (صفت) نوعی آجرفرش کف اتاق، حیاط یا حاشیهبندی کنار باغچه بهطور لوزی، که گوشههای آجرها به ه...
-
زال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زار، زر› zāl ۱. (پزشکی) آنکه موهای سر، ابرو، و مژههایش سفید است؛ مبتلا به بیماری زالی.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] پیر فرتوت و سفیدمو، به ویژه زن پسر: ◻︎ رشته تا یکتاست آن را زور «زالی» بگسلد / چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر (سنائی: ۱۶۴).۳. ...
-
پرفراژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: perforage] perfe(o)raž ۱. سوراخهای ریز متوالی به شکل خط در روی بعضی از کاغذها که کاغذ در آن محل به راحتی جدا میشود.۲. دستگاهی که با ابزاری شانه مانند این سوراخها را ایجاد میکند.
-
خرما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xarmāv] (زیستشناسی) xormā ۱. میوهای گرمسیری با هستۀ سخت و پوست نازک که به شکل خوشۀ بزرگ از درخت آویزان میشود.۲. درخت راست و بلند این میوه با برگهای بزرگ و میوههای خوشهای؛ نخل.
-
زبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ زیر و پایین] ze(a)bar ۱. فتحه؛ حرکت فتحه؛ علامتی به این شکل«ـََ» که بالای حروف میگذارند.۲. [قدیمی] بالا؛ فوق: ◻︎ زبرین چرخ فلک زیر کمینهمت توست / نه عجب گر تو به قدر از همه عالم زبری (فرخی: ۳۹۹).
-
دارچین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دارچینی› (زیستشناسی) dārčin ۱. درختی با شاخههای دراز و باریک و به شکل بوته، برگهای همیشه سبز، گلهای سفید و خوشهای، و پوست قهوهایرنگ که در مناطق گرمسیر میروید.۲. پوست خشکشدۀ این درخت که بهعنوان ادویه استفاده میشود و از آن اسانس میگی...
-
خط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خطّ، جمع: خطوط] xat[t] ۱. مجموع نشانههایی که کلمات یک زبان با آن نوشته میشود.۲. دستخط.۳. خوشنویسی: کلاس خط.۴. شیوهای که با آن الفبای یک زبان نوشته میشود: خط نستعلیق.۵. [مجاز] نوشته.۶. [مجاز] سند.۷. سطر.۸. [مجاز] مسیر حرکت پیوستۀ یک ...
-
لاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lāle ۱. ‹آلاله› (زیستشناسی) گلی سرخرنگ با سه یا پنج گلبرگ.۲. (زیستشناسی) گیاه این گل، علفی، کوچک و پایا است و در دو نوع بوستانی و بیابانی وجود دارد. شقایق؛ شقایقالنعمان.۳. یک نوع چراغ بلور با پایۀ بلند و حبابی به شکل گل لاله.۴. [قدیمی، مجا...
-
تیمم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tayammom ۱. (فقه) عملی عوض وضو یا غسل، بدین شکل که هر دو کف دست را به خاک پاک بزنند و آن را بر پشت دست و صورت بکشند. این عمل را هنگام مریض بودن یا پیدا نکردن آب میتوان انجام داد.۲. [قدیمی] قصد کردن.۳. [قدیمی] از روی قصد و عمد کاری ...
-
ارتفاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ertefā' ۱. فاصلۀ عمودی چیزی نسبت به یک سطح؛ بلندی: ارتفاع قلهٴ دماوند نسبت به سطح زمین ۶۱۷۰ متر است.۲. (ریاضی) پارهخطی عمودی که از قاعدۀ یک شکل هندسی تا رٲس آن شکل ترسیم شده باشد.۳. (اسم مصدر) (ادبی) در بدیع، آوردن اسم یا صفتی ...
-
ذرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذرَّة] (زیستشناسی) zorrat گیاهی از تیرۀ غلات، دارای برگهای دراز و ساقۀ راست. بلندیش تا یک متر میرسد. دانههایش زردرنگ و شبیه نخود ریز و در روی شاخۀ کوتاهی به شکل خوشه پهلوی هم و پیوسته به یکدیگر تشکیل میشود و هر شاخه در حدود سیصد دانه ...