کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خطوط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ خَطّ] xotut = خط
-
جستوجو در متن
-
اوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [انگلیسی: out] (ورزش) 'o[w]t در فوتبال، خارج شدن توپ از خطوط میدان بازی.
-
پانتوگراف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pantographe] pāntog[e]rāf وسیلهای برای نسخه برداشتن از روی بعضی نقشهها و خطوط و تصاویر.
-
ریحانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ریحان، اسم) [عربی: ریحانیّ] (هنر) reyhāni در خوشنویسی، از خطوط اسلامی شبیه نسخ، اختراع ابنبواب.
-
کروکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: croquis] koru(o)ki, keroki ۱. طرح یا نقشۀ فاقد جزئیات.۲. نقشۀ تصویری یک منطقه که با استفاده از خطوط متقاطع، خیابانها، و کوچههای محل مورد نظر را نشان میدهد.
-
ثلث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sols ۱. سهیک؛ یکسوم چیزی.۲. ‹ثُلُثیّ› (هنر) در خوشنویسی، از خطوط اسلامی که کتیبهها و ندرتاً کتب مذهبی با آن نوشته میشود.
-
فال بین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی. فارسی] fālbin آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه، و چیزهای دیگر حوادث را پیشگویی میکند؛ طالعبین؛ فالگیر.
-
هاشور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hachure] hāšur خطوط موازی و نزدیک به هم که در طراحی، نقشهکشی یا حکاکی برای سایهروشن زدن یا مشخص کردن بخشهای مورد نظر به کار میرود.
-
کلید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] kelid ۱. وسیلهای فلزی برای باز کردن قفل.۲. وسیلهای برای وصل یا قطع کردن جریان برق.۳. [مجاز] هر چیزی که به شخص برای حل مشکلش کمک کند: کلید مشکلت اینجاست.۴. پاسخهای درست به پرسشهای چهارگزینهای و مانند آن.۵. (موسیقی) علامتی در ابتدای...
-
تعلیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'liq ۱. معلق کردن؛ آویختن؛ آویزان کردن چیزی به چیز دیگر.۲. چیزی در ذیل کتاب یا نامه نوشتن؛ یادداشتهایی بر کتاب افزودن.۳. (هنر) در خوشنویسی، نوعی از خطوط اسلامی که از رقاع و توقیع برآمده است.
-
مرقع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] moraqqa' ۱. (تصوف) خرقهای که پینههای چهارگوش داشته باشد.۲. [قدیمی] کاغذ یا چیز دیگر که بر آن خط رقاع یا خطوط دیگر نوشته شده باشد.۳. [قدیمی] جامۀ وصلهدار و دوختهشده از قطعات مختلف.
-
مساحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مِساحة] masāhat ۱. (ریاضی) سطحی که میان مجموعهای از خطوط یا مرزها قرار دارد.۲. اندازۀ سطح.۳. [قدیمی] دانش اندازه گرفتن زمین.
-
توقیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تَوقیع، جمع: تواقیع] [قدیمی] to[w]qi' ۱. فرمان، دستخط، و طغرای پادشاهان و بزرگان.۲. فرمان.۳. (اسم مصدر) نوشتن چیزی در ذیل نامه یا کتاب.۴. (هنر) یکی از خطوط اسلامی.
-
نت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: note] not ۱. (موسیقی) نشانههای گرافیکی نمایندۀ صدا در نظام خطوط حامل که هفت نشانه با نامهای دو، رِِ، می، فا، سِل، لا، و سی هستند.۲. (موسیقی) صدایی که هر یک از این نشانه ها نمایندۀ آن است.۳. خلاصهای از یک کتاب، جزوه، یا سخنرانی؛ یا...