کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خطا کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تخطی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxatti ۱. خطا کردن.۲. از حد خود تجاوز کردن.
-
خبط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xabt سهو؛ اشتباه.〈 خبط دماغ: جنون.〈 خبط کردن: (مصدر لازم) اشتباه کردن؛ به خطا افتادن.
-
غلط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اغلاط] qalat ۱. سهو؛ خطا؛ اشتباه.۲. (اسم مصدر) نشناختن وجه صواب در امری؛ خطا کردن.۳. (صفت) نادرست: کاربردِ غلط.۴. (قید) بهصورت نادرست: او متن را غلط خواند.〈 غلط کردن: (مصدر لازم) خطا کردن؛ به خطا رفتن؛ اشتباه کردن.〈 غ...
-
اشکوخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹آشکوخیدن، شکوخیدن› [قدیمی] 'eškuxidan ۱. لغزیدن؛ سکندری خوردن.۲. به سر درآمدن و افتادن.۳. خطا کردن.
-
اسقاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esqāt ۱. افکندن؛ انداختن.۲. خطا کردن در سخن.۳. ساقط شدن.
-
تقصیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqsir ۱. (حقوق) کوتاهی کردن؛ در کاری کوتاهی، سستی، و خطا کردن.۲. (اسم) گناه.۳. (فقه) گرفتن ناخن یا بریدن مقداری از موی سر در حج که به این طریق شخص محرم از حالت احرام خارج میشود.۴. [قدیمی] کوتاه کردن.
-
آشکوخیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹اشکوخیدن، شکوخیدن› [قدیمی] 'āškuxidan ۱. به سر درآمدن و افتادن؛ سکندری خوردن؛ لغزیدن: ◻︎ آشکوخد بر زمین هموارتر / همچنان چون بر زمین دشخوارتر (رودکی: ۵۳۶).۲. خطا کردن.
-
تصحیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tashif ۱. خطا کردن در نوشتن.۲. تغییر دادن کلمه با کم یا زیاد کردن نقطههای آن.۳. (اسم) (ادبی) در بدیع، کلمهای که هنگام نوشتن یا خواندن بهواسطۀ تغییر کردن یا کم و زیاد شدن نقطههای آن تغییر پیدا کند، مانندِ عبد و عید، توشه و بوسه: ...
-
شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šīr] šir مایعی سفیدرنگ که پس از زایمان از پستان زن و هر حیوان مادۀ پستاندار بیرون میآید.〈 شیر بریده: = شیر۳〈 شیر خام خوردن: (مصدر لازم) [مجاز] غفلت کردن؛ خطا کردن.〈 شیر خشک: شیری که آن را خشک کرده و بهصورت گرد درآورده ...
-
گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: garaftan] gereftan ۱. ستاندن.۲. به چنگ آوردن.۳. دریافت کردن.۴. (مصدر لازم) [مجاز] درهم شدن.۵. [مجاز] بازخواست؛ مؤاخذه: ◻︎ حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او / ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم (حافظ: ۷۵۸).۶. فرض کردن؛ پنداشتن: ◻︎ ...
-
خطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَخطار] xatar ۱. آنچه مایۀ تلف شدن کسی یا چیزی است.۲. [قدیمی] بلندی قدر و مقام؛ شرف؛ بزرگی: ◻︎ از خطر کردن بزرگی و «خطر» جویم همی / این مثل نشنیدهای کاندر خطر باشد «خطر» (امیرمعزی: ۳۳۳).۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نزدیکی به هلاک.۴. [قدیم...
-
روا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: rawāk] ravā ۱. جایز.۲. شایسته؛ سزاوار: ◻︎ نه در هر سخن بحث کردن رواست / خطا بر بزرگان گرفتن خطاست (سعدی: ۱۴۵).۳. (فقه) آنچه شرع عمل به آنرا جایز دانسته؛ مباح؛ حلال.۴. [قدیمی] پررونق؛ رایج: ◻︎ ضعف و کساد بیش نترساندم کزاو / بازوی من قوی...
-
حسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: مَحاسِن] hosn ۱. خوبی؛ نیکویی: حسن نیت.۲. (اسم) ویژگی مثبت؛ امتیاز.۳. زیبایی؛ جمال.〈حسن تخلص: (ادبی) در بدیع، بیت یا مصراعی که هنگام گریز از تغزل به مدح ممدوح شیوهای پسندیده و کلمات متناسب و دلنشین در آن به کار رود تا میا...