کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشم در ابرو درآورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خشم آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xašm[']ālud خشمناک؛ غضبناک؛ برآشفته.
-
جستوجو در متن
-
ابرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: abrūk] ‹برو› 'abru ۱. (زیستشناسی) خطی از مو که در زیر پیشانی و بالای چشم میروید.۲. (ریاضی) آکلاد.۳. خطی که برای اضافه کردن کلمهای در میان کلمات کشیده میشود.〈 ابرو انداختن: (مصدر لازم) [عامیانه] بالا انداختن ابرو در حال رقص...
-
چارابرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چهارابرو› [قدیمی، مجاز] čār[']abru نوجوانی که تازه پشت لبش موی درآورده؛ نوخط؛ جوان زیبا که در پشت لب او بهاندازۀ ابرو موی درآمده است: ◻︎ بلاست عاشقی نوخطان چارابرو / ز چار موجهٴ دریا نجات ممکن نیست (صائب: لغتنامه: چارابرو).
-
شمش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šemš ۱. زر یا سیم که آن را گداخته و در ناوچه ریخته و به شکل شوشه یا میله درآورده باشند.۲. پارۀ فلز که هنوز چیزی با آن ساخته نشده.
-
آژنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اژنگ، آزنگ› [قدیمی] 'āžang چین و چروکی که در چهره یا بین دو ابرو به دلیل پیری یا خشم پیدا شود: ◻︎ بزرگواری و کردار او و بخشش او / ز روی پیران بیرون همیبرد آژنگ (فرخی: ۲۰۹)، ◻︎ هرکجا بیندم از دور کند / چهره پرچین و جبین پرآژنگ (ایرجمیرزا:...
-
کرشمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کرشم› kerešme ۱. ناز.۲. اشاره با چشم و ابرو؛ غمزه.۳. حرکات دلانگیز چشم و ابروی زیبارویان.۴. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای ماهور، نوا، همایون، سهگاه، چهارگاه، و راستپنجگاه.
-
قر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] qer جنبش و تکان عضوی از بدن از روی ناز یا در حالت رقص.〈 قر دادن: (مصدر لازم) [عامیانه] تکان دادن و جنباندن بدن از روی ناز، رقصیدن.〈 قروغربیله: [عامیانه] تکان دادن کمر و سرین در حالت رقص؛ قر کمر.〈 قروغمزه: [عامیانه] ناز ...
-
طاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تاک] tāq ۱. سقف قوسیشکل که با آجر بر روی اتاق، درگاه، پل، یا جای دیگر میسازند: ◻︎ بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد / یا طاق فرود آید یا قبله کج آید (سعدی: لغتنامه: طاق).۲. خمیدگی محراب، کمان، ابرو، و مانند آن.۳. طاقچه.۴. [قد...
-
تنگ بار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tangbār ۱. [مجاز] آستان و درگاهی که بار یافتن در آن دشوار باشد: ◻︎ دل شه در آن مجلس تنگبار / به ابرو فراخی درآمد به کار (نظامی۶: ۱۰۷۹).۲. [مجاز] ویژگی کسی که هیچکس را نزد خود بار ندهد و راه یافتن به او ممکن نباشد.۳. (اسم) از نامهای ب...
-
کمانچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کمیچه› kamānče ۱. کمان کوچک: ◻︎ ز چین زلف کمندت کسی نیافت خلاص / از آن کمانچهٴ ابرو و تیر چشم نجاح (حافظ: ۱۰۰۸).۲. (موسیقی) ساز زهی آرشهای با کاسهای بهصورت کُرۀ ناقص و متصل به یک دستۀ باریک که در هنگام نواختن معمولاً بهصورت عمودی بر روی زم...
-
زال تنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (پزشکی) zāltani حالتی مادرزادی که پوست بدن سفید روشن و موهای سر و ابرو و مژهها سفید یا بور و عنبیۀ چشمها صورتیرنگ است و چشم در برابر روشنایی بسیار حساس است؛ آلبینیسم.
-
پولاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pūlāft] pulād ۱. فلزی بسیارسخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن. در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب میشود. برای ساختن فنر، کارد، شمشیر، و چیزهای دیگر به کار میرود؛ فولاد.۲. [قدیمی] گرز.۳. [قدیمی] شمشیر.〈 پولاد هندی: [قدیمی، مجاز] ...
-
شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šīr] šir مایعی سفیدرنگ که پس از زایمان از پستان زن و هر حیوان مادۀ پستاندار بیرون میآید.〈 شیر بریده: = شیر۳〈 شیر خام خوردن: (مصدر لازم) [مجاز] غفلت کردن؛ خطا کردن.〈 شیر خشک: شیری که آن را خشک کرده و بهصورت گرد درآورده ...
-
سلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] salb ۱. ربودن.۲. کندن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر.۳. [مقابلِ ایجاب] (فلسفه) مترادف با نفی.〈 سلب و ایجاب: (ادبی) در بدیع، وقتی شاعر در شعر خود موضوعی را از جهتی نفی و از جهتی اثبات کند. مثل این شعر: مرا به شام جدایی به تیغ هجر م...