کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشت پخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خشت خشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] xeštxešt = خشخش: ◻︎ خشتخشت موش در گوشش رسید / خفت مردی، شهوتش کلی رمید (مولوی: ۸۹۶).
-
خشت زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštzan = خشتکار
-
خشت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštkār ۱. کسی که گِل به قالب میزند و خشت درست میکند.۲. کسی که کارش آجرچینی و بنا کردن دیوارهای ساختمان با خشت یا آجر است.
-
خشت مال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštmāl = خشتکار
-
جستوجو در متن
-
آگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آگور› 'āgor آجر؛ خشت پخته.
-
آگور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آگر› 'āgur آجر؛ خشت پخته.
-
داش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dāš ۱. کورهای که در آن خشتهای خام یا ظرفهای گلی را بر روی هم میچینند و حرارت میدهند تا پخته شود؛ کورۀ آجرپزی؛ کورۀ کوزهگری؛ آتشخانه: ◻︎ زاهد خام خویشبین هرگز / نشود پخته گر نهی در داش (عطار۵: ۳۴۸).۲. آتشگاه حمام؛ تون.
-
آجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ājor خشتی که در کورۀ آجرپزی بهصورت مکعب مستطیل پخته شده باشد؛ خشت پخته.〈 آجر تراش: آجر تراشیده و ساییده که برای زینت در نمای ساختمان به کار میرود.〈 آجر جوش: آجر بسیار پخته و ناصاف و تیرهرنگ که از ته کوره به دست میآید و بیشتر...
-
آبکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ābkeš ۱. کشندۀ آب؛ آنکه با دلو آب از چاه بالا میآورد؛ کسی که کارش کشیدن آب از چاه است: ◻︎ به چاه اندرون آب سرد است و خوش / فرودآی تا من بُوَم آبکش (فردوسی: ۶/۲۰۸)، ◻︎ غلام آبکش باید و خشتزن / بُوَد بندۀ نازنین مشتزن (سعدی۱: ۱۶۶).۲...