کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xešt ۱. از مصالح ساختمانی بهصورت مکعبی از گِل که در قالب ریخته و خشک کردهاند.۲. [قدیمی] نوعی نیزۀ کوچک که در جنگهای قدیم به کار میرفت: ◻︎ چنان بود تیرش که ژوپینگران / شمردند هر تیر خشتی گران (اسدی: ۷۳)، ◻︎ یکی خشت زد بر سرین قباد / که بن...
-
واژههای مشابه
-
خشت خشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] xeštxešt = خشخش: ◻︎ خشتخشت موش در گوشش رسید / خفت مردی، شهوتش کلی رمید (مولوی: ۸۹۶).
-
خشت زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštzan = خشتکار
-
خشت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštkār ۱. کسی که گِل به قالب میزند و خشت درست میکند.۲. کسی که کارش آجرچینی و بنا کردن دیوارهای ساختمان با خشت یا آجر است.
-
خشت مال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xeštmāl = خشتکار
-
جستوجو در متن
-
آگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آگور› 'āgor آجر؛ خشت پخته.
-
آگور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آگر› 'āgur آجر؛ خشت پخته.
-
گپ شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gapšir گیاهی که از آن شیرخشت میگیرند.
-
کلوخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kolux پارۀ خشت؛ پارهای از گل خشک یا خاک بههمچسبیده.
-
نیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nīmak] nime ۱. نیم؛ نصف چیزی.۲. نصف آجر یا خشت.
-
مال
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ مالیدن) māl ۱. = مالیدن۲. مالنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خشتمال، نمدمال.۳. مالیده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پایمال.
-
مدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] madar ۱. کلوخ؛ گِل: ◻︎ بر سر دیوار هر کاو تشنهتر / زودتر برمیکَند خشت و مدر (مولوی: ۲۳۷).۲. ده؛ روستا.
-
خره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هره› [قدیمی] xare آنچه در کنار هم یا بالای هم بهردیف چیده شده باشد؛ خرند؛ ردیف؛ قطار: ◻︎ گرد خانه کتابهای سره / از خری همچو خشت کرده خره (جامی۱: ۱۲۱).