کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خس به دهن گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوله خس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کولخس› (زیستشناسی) kulexas گیاهی چندساله با برگهای بیضی نوکتیز و گلهای کوچک سبزرنگ که ساقۀ زیرزمینی و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد؛ جز؛ جیز؛ چوشت؛ کول؛ کولار؛ کولکیش.
-
خس خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خسخانه› [قدیمی] xasxāne خانۀ تابستانی که با بوتههای خس درست میکردند و در تابستان آب بر آن میپاشیدند تا خنک شود.
-
جستوجو در متن
-
بازگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāzgereftan ۱. پس گرفتن؛ واپس گرفتن.۲. چیزی از کسی گرفتن.۳. چیزی به چنگ آوردن.
-
پرخاش ساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] parxāšsāz آمادۀ جنگ؛ پرخاشجو: ◻︎ به صید هزبران پرخاشساز / کمند اژدهای دهن کرده باز (سعدی۱: ۱۳۸).
-
دانگک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دانه] [قدیمی] dānagak دانۀ خرد؛ دانۀ ریز: ◻︎ وآن دهن تنگ تو گویی کسی / دانگکی نار به دو نیم کرد (رودکی: ۴۹۶).
-
تداول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadāvol ۱. رایج شدن.۲. [قدیمی] از یکدیگر دستبهدست گرفتن؛ چیزی را بهنوبت از همدیگر گرفتن؛ چیزی را به هم دادن و گرفتن؛ دستبهدست گرداندن.
-
تخطئه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تخطِئَة] taxta(e)'e خطا بر کسی گرفتن؛ به خطا نسبت دادن؛ خطا گرفتن از کار کسی.
-
انباردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: hanbārtan] ‹انباریدن› 'ambardan = انباشتن: ◻︎ به یک سخن دهن ظلم را فروبندی / به یک سخا شکم آز را بینباری (ظهیرالدین فاریابی: ۱۶۶).
-
گلاویز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) galāviz آویخته؛ آویزان.〈 گلاویز شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] با هم دست به یخه شدن؛ گریبان یکدیگر را گرفتن؛ به همآویختن دو نفر هنگام زدوخورد یا کشتی گرفتن.
-
استرقاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esterqāq به بندگی گرفتن.
-
انتصاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'entesāf ۱. داد گرفتن.۲. باانصاف رفتار کردن.۳. به نیمه رسیدن.۴. نیمۀ چیزی را گرفتن.
-
دریافت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ دریافتن، اسم مصدر) daryāft ۱. = دریافتن۲. گرفتن.۳. گرفتن پول یا چیز دیگر از کسی.۴. پی بردن به امری یا مطلبی؛ ادراک؛ فهم.
-
آموختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āmōxtan] ‹آمختن، آموزیدن› 'āmuxtan ۱. یاد گرفتن علم یا هنری از دیگران؛ فرا گرفتن: ◻︎ هرکه نامخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار (رودکی: ۵۳۲).۲. یاد دادن علم یا هنری به دیگران.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] خو گرفتن؛ مٲنوس ش...
-
قرض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قُروض] qarz وام.〈 قرض دادن: (مصدر متعدی) وام دادن؛ عاریه دادن.〈 قرض کردن: (مصدر متعدی) به وام گرفتن چیزی از کسی؛ وام گرفتن.〈 قرض گرفتن: = 〈 قرض کردن