کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خس به دندان گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوله خس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کولخس› (زیستشناسی) kulexas گیاهی چندساله با برگهای بیضی نوکتیز و گلهای کوچک سبزرنگ که ساقۀ زیرزمینی و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد؛ جز؛ جیز؛ چوشت؛ کول؛ کولار؛ کولکیش.
-
خس خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خسخانه› [قدیمی] xasxāne خانۀ تابستانی که با بوتههای خس درست میکردند و در تابستان آب بر آن میپاشیدند تا خنک شود.
-
جستوجو در متن
-
گزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: vičītan] ‹گزاییدن› gazidan ۱. گاز گرفتن؛ دندان گرفتن.۲. نیشزدن.
-
گاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gāz ۱. فروبردن دندان در چیزی.۲. آلتی دوشاخه که با آن میخ را از چیزی بیرون میکشند؛ انبر؛ گازانبر: ◻︎ تو که در بند حرصوآز شدی / همچو زر در دهان گاز شدی (سنائی۱: ۴۴۰).〈 گاز زدن: (مصدر متعدی) دندان زدن؛ دندان به چیزی فروبردن.〈 گاز ...
-
ناخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nāxun] ‹ناخون› (زیستشناسی) nāxon استخوان نازک روی سرانگشت دست و پا.〈 ناخن به دندان ماندن: [قدیمی، مجاز] انگشت به دهان ماندن؛ از فرط حیرت انگشت به دهان گرفتن: ◻︎ بدیشان از غنیمت داد چندان / که خلقی ماند از آن ناخنبهدندان (نزاری: ...
-
یشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yašk دندان؛ دندان تیز و برندۀ جانوران درنده: ◻︎ بسپاریم دل به جستن جنگ / در دم اژدها و یشک نهنگ (عنصری: ۳۶۸).
-
تخلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxlil ۱. (فقه) فروکردن انگشتان در میان موهای ریش، برای رسیدن آب به موها.۲. [قدیمی] داخل کردن انگشتان دو دست در میان هم هنگام وضو گرفتن.۳. [قدیمی] خلال کردن دندان؛ چیزی از لای دندان درآوردن.۴. [قدیمی] ترش شدن و فاسد شدن آب انگور، یا...
-
دندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dandān] (زیستشناسی) dandān هریک از استخوانهای ریز که به ترتیب در میان دهان انسان و حیوان در دو فک بالا و پایین قرار گرفته و با آنها غذا جویده میشود. تعداد دندانها در انسان در کودکی بیست عدد است که آنها را دندان شیری میگویند و از ...
-
رون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōn] [قدیمی] run سبب؛ جهت؛ علت؛ باعث: ◻︎ خود غم دندان به که توانم گفتن / زرین گشتم به رون سیمین دندان (رودکی: ۵۲۶).
-
دندان گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dandāngir ۱. [مجاز] چیزی که در دسترس و درخور استفاده باشد.۲. [قدیمی] حیوانی که گاز بگیرد.۳. [قدیمی] آنچه دندان به آن گیر کند و قابل جویدن باشد.
-
دندان مزد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] dandānmozd ۱. مزد دندان؛ مزد خوردن چیزی.۲. پولی که پس از مهمانی و اطعام به مهمان مستمند بدهند.
-
عاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) 'āj ۱. دو دندان سفید و سخت پیشین فیل، گراز، و کرگدن که برای ساختن اشیای زینتی به کار میرود.۲. مادهای سفید و سخت در زیر مینای دندان.
-
بازگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bāzgereftan ۱. پس گرفتن؛ واپس گرفتن.۲. چیزی از کسی گرفتن.۳. چیزی به چنگ آوردن.
-
لب گزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] labgaze گزیدن لب به دندان از شدت پشیمانی.